ما اشیا را در قالب انواع عام و شامل ادراک می کنیم و در زبانمان از مفاهیم کلی استفاده می نماییم؛ اما نحوه وجود کلی برای ما روشن نیست. واقع گرایان معتقدند که کلی دارای وجود عینی است. مفهوم گرایان آن را مفهوم ذهنی می شمرند و نام گرایان کلی را به صرف لفظ عام فرو می کاهند. نظر هگل در این موضوع بدیع است. او تعریف جدیدی از کلی به دست می دهد و آن را کلی انضمامی می نامد. به نظر او، خطاست تصور کنیم که مصادیق مفاهیم ذهنی، نخست تحقق دارند و در مرحله بعد، تمثل ذهنی ما تحقق می یابد و مفاهیم اشیا از رهگذر عملیات انتزاع و ائتلاف وجوه اشتراک آنها شکل می گیرد، بلکه مفهوم اصل است و چیزها اموری هستند که از طریق مفهومی که در آنها حضور دارد و خود را در آنها آشکار می کند تحقق دارند. این مقاله به تعریف هگل از کلی، رهیافت او به آن، نسبت میان، کلی و جزئی و وجود کلی از دیدگاه وی می پردازد.