مى توان تصوف را به دو مقوله «تصوف عاشقانه» و «تصوف عارفانه» تقسیم نمود. اصولا اگر صوفى نتواند به مقام عارف و عرفان و عشق و عاشقى دست یابد و در مرحله زاهدانه و عابدانه که مقدمه رسیدن به وادى عشق و عرفانند، به معامله معنوى با خدا مشغول باشد، عنوان صوفى عابد و زاهد بر او برازنده است و همان بهتر که با خرقه پوشى وخانقاه گزینى و چله نشینى ، به ریاضت نفس خود بپردازد. از این صوفیگرى به«تصوف عابدانه» یا «تصوف زاهدانه و عابدانه خانقاهى » نام می بریم. اما اگر صوفى و یا هر جوینده عرفان مرحله زهد و عبادت را به عنوان دو مقدمه اصلى عرفان طى کند(نه اینکه آنها را رها سازد و شریعت ظاهرى را وداع گوید)و به مقام عارف و عرفان دست یابد، او دیگر توجهى به قالب صوفیانه و نمایش ظاهرى نخواهد کرد. این همان است که از آن به«تصوف عاشقانه»و به تعبیر بهتر به «عرفان عاشقانه» تعبیر مى کنیم.