مساله اصالت وجود یا ماهیت یکی از مهم ترین مسایل فلسفی می باشد که اگرچه به طور مستقل از زمان میرداماد و ملاصدرا مطرح شده است، اما محتوا و مبانی آن را می توان در اندیشه فیلسوفان پیشین نیز سراغ گرفت؛ بدین لحاظ، در این مقاله، سعی داریم تا این مساله را از دیدگاه ابن سینا و شیخ اشراق به عنوان نمایندگان مکتب های فلسفی مشا و اشراق بررسی کنیم. بنابراین، پرسش اصلی پژوهش حاضر این است که دیدگاه ابن سینا و شیخ اشراق در این باره چیست؟ مدعای مقاله این است که: اگرچه شیخ اشراق کلام ابن سینا در مورد عروض وجود بر ماهیت را عروض خارجی فهم کرده و با انتساب قول به زیادت ذهنی و خارجی وجود بر ماهیت به مشا، خود به نفی زیادت خارجی وجود بر ماهیت پرداخته و آن را به گونه ای نفی کرده که به نفی زاید یعنی وجود منتهی گشته (و در نتیجه، شیخ معتقد شده که ماهیت امر متحقق خارجی و اصیلی است که منشا انتزاع مفهوم وجود می گردد، و بدین لحاظ، مجعولیت ذاتی از آن ماهیت می باشد)؛ اما این انتساب باطل است، زیرا ابن سینا با ملاحظات دقیق خویش بر عروض ذهنی ـ و نه خارجی ـ وجود بر ماهیت تاکید دارد. بدین لحاظ، ابن سینا به تحقق خارجی و اصالت وجود تصریح کرده و جعل و علیت را نیز از شئون وجودی دانسته است.