عرف حقوق اساسی از مهم ترین زمینه های تکمیل و رفع خلأهای موجود در قانون های اساسی مدون است و با وجود برخی مخالفت های اولیه، امروزه در زمینه ی جایگاه و نقش شاخص و مؤثر آن تردیدی وجود ندارد. ابعاد مهمی از عرف حقوق اساسی تابع نظریه ی عمومی حاکم بر کارکرد عرف حقوقی است و از جمله ی قراین تأیید کننده ی این امر، می توان به ایفای نقش توأمان دو عنصر مادی و معنوی در تکوین و اثرگذاری آن اشاره کرد. درجه ی اثرگذاری عرف حقوق اساسی و حدود تأثیر آن بر نصوص قانونی موجود، زمینه ساز ارائه ی تقسیم بندی مشهوری از این مفهوم شده است که بر اساس آن سه کارکرد تفسیری، تکمیلی و تعدیلی عرف از یکدیگر متمایز شده اند. در این میان، با توجه به برخی مشابهت های موجود میان فرایند تکوین و تأثیرگذاری رویه ی قضایی و عرف حقوق اساسی؛ این مشابهت ها را می توان به مثابه ی مبانی نظریِ توسعه ی صلاحیت دادگاه های قانون اساسی و عامل مهمی برای فراهم کردن زمینه ی ایفای نقش مؤثرتر این دادگاه ها قلمداد کرد.