تخیل اصیل، دنیایی نو و دیگرگون برابر دیدگان سخنور ترسیم می کند؛ او ناگزیر است برای هستی بخشیدن به این دنیا، از اسامی و هنجارهای عادی زبان دوری جوید و خود اسم های تازه ای برای نام گذاری آن بیافریند. او همواره از این امکان برخوردار نیست که دست به خلق و ساختن واژه های بسیط بزند؛ بنابراین برای بیان مفاهیم و نویافته های خود از واژه های ساده زبان بهره می گیرد و ترکیبات تصویری و زبانی تازه ای می سازد تا گنجینه زبانی خود را گسترش بدهد. یکی از اساسی ترین شیوه های هنری- زبانی برای غنابخشیدن به گنجینه واژه های یک زبان، تصویرسازی، یعنی آفرینش ترکیب های کنایی و استعاره های بدیع است. مهم ترین کارکرد تصویرسازی و اساسا زبان ادبی در این راستا، آفرینش «نام تصویرها» است؛ نام تصویر نقطه مقابل نام های حقیقی ای است که زبان هنجار می سازد. نام تصویر بر اساس ساختارهای تصویری و زبانی مشخصی آفریده می شود و از گستردگی و بلاغت شگرفی برخوردار است. عواملی مهمی چون غنابخشیدن به گنجینه واژه های زبان، بهره های فرهنگی، رفع برخی از دشواری های متون ادبی و کمک به تحلیل شایسته شخصیت هنرور، بایسته می سازد که فرهنگ نام تصویرهای ادب پارسی نگاشته شود. این جستار ضمن تاملی در هستی شناسی نام تصویر به تبیین وجوه بایستگی این خدمت فرهنگی می پردازد.