هدف اصلی این مقاله تبیین نابسندگی و دشواری های نظریه ی عصب فلسفه، در ترسیم چارچوب محیط های یاددهی-یادگیری و پیشنهاد بدیلی برای رفع این دشواری هاست. بنابراین نخست چشم انداز نظریه ی عصب فلسفه به محیط های یاددهی-یادگیری مورد بررسی و نقد قرار گرفته است، آنگاه با ابتنای بر رویکرد عصب پدیدارشناسی وارلا و با نظر به دیدگاه انتگرال، محیط یاددهی-یادگیری کل نما پیشنهاد شده است. مهم ترین ویژگی های این رویکرد در محیط های یادگیری عبارت اند از: نگرش کل نگر و یکپارچه به حیات پیچیده ی آدمی، درنظرگرفتن روابط علی و متعامد ذهن، بدن و محیط یادگیری و توجه هم زمان به عین و ذهن و همه ی لایه های پیدا و پنهان آن، با به کارگیری تلفیقی روش شناسی های اول و سوم شخص در خصوص مولفه های اساسی محیط های مذکور یعنی تدریس، ارتباط معلم و یادگیرنده، ارزشیابی و برنامه درسی به عنوان یک کل یکپارچه.