در طول تاریخ، حاکمیت انبیا، اولیاء و رهبران دینی بر جامعه، با انواع مخالفت قدرت طلبان روبرو بوده است. اما در دوره معاصر بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی برخی از دگراندیشان، حکومت جمهوری را در مقابل حکومت الهی قرار داده و بر این باورند این دو، دو نظام سیاسی و دو نوع حکومت هستند که ماهیتی متفاوت دارند. اینان با نفی حاکمیت دینی، حکومت جمهوری را پذیرفته اند؛ چون معتقدند در حکومت جمهوری، زمامدار خود را مسیول در مقابل مردم می داند و پاسخگویی حاکمان به مطالبات مردم، امری مسلم و روشن است لیکن در حکومت دینی و ولایی، از آن رو که حاکم ولایت بر مردم دارد و قدرت خود را متصف به دین و منشا حکومت خود را الهی می داند در برابر آن ها مسوولیتی ندارد و پاسخگو نیست، و تحت نظارت آن ها هم نیست و مردم نمی توانند قدرت او را مهار یا او را عزل کنند. این نوشتار با در نظرگرفتن برخی تجربه ها و بررسی منابع کتابخانه ای و با روش توصیفی-تحلیلی در پی آن است که بررسی کند آیا واقعا ذات حکومت دینی این گونه است که حاکمان خود را پاسخگوی مردم نمی داند و به همین خاطر باید عطای حاکمیت دینی را به لقای آن بخشید!