این مقاله در پی روشن نمودن تفاوت های جمال شناسی دینی با زیباشناسی مدرن و ارایه راهکارهایی است که هنر را در جایگاه واقعی خود قرار دهد.عالم پیش از مدرن هستی را با دیدگاه مثالی و خیالی می نگریست. در آن عالم که انسان ها غرق در معنویات بودند به جای کلمه زیبایی بیشتر از حسن و جمال بهره می بردند. عناصر این جمال اعم از سمعی یا بصری و ایستا یا پویا، تنها برانگیزنده احساس نبود. بلکه آنها بیش از هر چیز حقیقی بوده و سرور و ابتهاج حاصل نیز، از حقیقتشان نشات می گرفت.در آن دوران دین، هنر، حقیقت و زیبایی در آغوش هم بوده و هیچ تفاوتی بین امر مقدس و غیر مقدس وجود نداشت. هنر از امر هنری سرچشمه نمی گرفت، هنرمند فرد خاصی نبود و لذت بردن از آثار هنری بر اصول زیبا شناسی استوار نبود. انکشاف و بیرون آوردن وجود از پرده حجاب بود و به همین دلیل به قلمرو پوئیسیس (poiesis) تعلق داشت. در آن دوران هنر یکی از طرق تجلی ساحت الهی بود و کاری را که هنرمند و فن ورز انجام می داد و باعث ظهور بطون می شد نیز زیبا بود.با ورود واژه زیبایی شناسی (Aesthetics) در فرهنگ هنر جهانی توسط بومگارتن آلمانی و کشاندن آن به ورطه حسیات و هدف قرار گرفتن تحقیق در حالات احساسی انسان نسبت به موجود زیبا از آن جهت که متعلق احساس انسان می شود، انقطاع زیبایی و هنر با حقیقت و معرفت به منصه ظهور رسید.