دوست بود و دوستدار، دل نواز بود و مردم نواز، میراث نورانی علم و معرفت را مردانه بر دوش جان می کشید و چنان کریم بود که نه در انبان خود چیزی می دیدی و نه چند پشیزی به چشم دیگران می کشید. بزرگ بود و بزرگ زاد اما در جامه خواجگی کار غلامی می کرد. هیبتی از عز علم داشت و عزتی از ذل عبودیت. هیبتش می ترسانید اما مهرش رمیدگان را می نواخت و در آغوش دل می کشید.آفتاب دیده علم و عمل بود و سایه پرورد لطف و رحمت. ردای دل بردگی دوست بر قامت رسای عقل پوشانده بود و نیاز محبت و نیستی را در طبق لبخندی شکرین نثار همگان می کرد.