مطالعات جامعه شناختی در خصوص نقش طبیعت در جامعه، سابقه ای به اندازه خود رشته جامعه شناسی دارد. در نگاه بسیاری از متفکران کلاسیک جامعه شناسی، جامعه مدرن، دارای رابطه ای دوگانه با طبیعت است؛ یعنی این جامعه، در عین آن که بخشی از جهان طبیعی قلمداد می شود، در تقابل با این جهان نیز قرار دارد. بررسی اندیشه اجتماعی قرن نوزدهم نشان می دهد که در این دوران، طبیعت را غالبا تعیین کننده وضعیت جامعه تلقی کرده اند. طبق دیدگاه اندیشه ورزان اجتماعی آن زمان، محیط زیست و عوامل جغرافیایی، فرهنگ را شکل می بخشند. با پیدایی جنبش های زیست محیطی جدید از اواخر دهه 1960، اصطلاح طبیعت در نوشته های جامعه شناختی، معمولا مترادف با اکوسیستم یا در ارتباط با زوال اکوسیستم ها به کار گرفته شد و رشته ای به نام جامعه شناسی زیست محیطی، تنها پس از پدیداری آن چه که آگاهی زیست محیطی عمومی در امریکای شمالی در دهه 1970 خوانده شده، پدید آمد.