اگرچه تاکنون روایات، تحلیلها و خوانش های بیشماری از اثرات جنگ بر جامعه و هویت آمریکایی ‒ بطور خاص ‒ انجام گرفته اند اما این فاجعه ی انسانی فرهنگی هرگز اهمیت سترگ خود را از دست نداده و روایات کوچک و بزرگ آن هماره برای خوانش مجدد گسترده اند. مقاله ی پیش رو با اذعان به اهم موتیفها و مواضع چالش برانگیز مطرح شده در رمان پسا-مدرن سلاّخ خانه شماره پنج نظر به اینکه یکی از بحث برانگیزترین آثار در ادبیات پسا-جنگی است، ذره بین کنکاش خود را بر نقطه پیوند پدیده جنگ به فلسفه و نگرش حیات متمرکز میکند. بدیهی است که رمان ونه گات مانند سایر تولیدات ادبی پس از جنگ جهانی دوم بیش از همه مورد خوانش های روایی-ساختاری، روانکاوی و تاریخی قرار گرفته چنانکه عمدتاً تحت عنوان روایت چشمگیری از تأثیرات روان آسیب پدیده ی جنگ بر ابعاد گونه گون حیات فردی، سیاسی-اجتماعی و فرهنگی دوران پسا-مدرن شناخته شده است. آنچه در این مجال مورد بررسی نویسنده مقاله واقع شده رویکرد رادیکال اثر نه تنها در ساختار روایی داستان بلکه بالاخص در موضع فلسفی آن است چنانکه ساختارشکنی روایی تنها معبری است که داستان از گذار آن زندگی را در کلام دلوزی میفلسفد. چالشی که مقاله ی حاضر در پی پاسخ آن است در وهله نخست علت و اهمیت روایت نامتعارف وقایع داستان است که همواره در هزار توی هذیان گونه ای از خاطره، وهم و واقعیت تاریخی در نوسان است. همچنین، مقاله میکوشد پاسخی برای این مهم بیابد که چگونه خاطرات روان آسیب [نا]قهرمان داستان در نحله ی فلسفه مجال بهبود یافته و از این گذار امکان بازنویسی حقیقت خلل ناپذیر تاریخی ای را ممکن میسازد. نوشتار حاضر، در پی پاسخگویی به چالش های مطرح خود، رویکرد روایی متن را در تعامل و همپوشانی مستقیم با نگرش فلسفی ژیل دلوزِ پساساختارگرا دانسته و نشان میدهد که روایت ونه گات از جنگ و مسائل و مصائب پیرامون آن نه تنها بازنمایی واقع گرایانه ای از یک حقیقت تاریخی نیست بلکه درست یک تمرین ادبی-فلسفی با محوریت مفهوم صیرورت یا همان شدن است. در نهایت، با تحلیل سیاق روایی و نظری منحصر به فرد متن در امحاء مفاهیم پیش فرضِ پیشا-تاریخی از گذار نفی اصالت گرایی، شالوده شکنی، قلمرو زدایی و قلمرو زایی دلوزی بر قدرت داستان در خلق و باز تولید مفاهیمی چون خاطره، تاریخ و زمان صحه میگذارد.