در این جستار ابتدا با توجه به چهار شیوه عمده گفتگو در قرآن کریم (بیرونی، درونی، غیبی، نمایشی) از شالوده شکنی در گفتگوهای قرآنی سخن به میان آمده و همچنین به جنبه های فلسفی پیدایش نظریه ساختارشکنی در متن در نقد ادبی جدید اشاره شده است. در سده بیستم، شالوده شکنی (deconstruction) طرح و سازه ای بود که حوزه ادبی و ادبیات را در برگرفت و به دنبال آن، تاویل و چند معنایی و تقابل و تناقض های دوگانه، ابهام در متن و ساختارهای دوگانه، حیات و تولد دوباره یافت. شالوده شکنی دریدایی که در سال 1966 حیات یافت، رویکرد فلسفی شک گرایانه ای است که با از بین بردن نقطه مرکزی متن، به واسازی تقابل ها و محورگرایی در متن باور دارد. اقسام شالوده شکنی چاپی، واژگانی، املایی، نحوی، ریشه شناسی و... همگی درصدد رها کردن تفکر انسان از توهماتی است که واقعیت پنداشته می شوند.محور و شالوده اصلی این مقاله، ساختارشکنی گفتگوهای خضر و موسی (ع ) از دیدگاه مفسران قرآنی و گفتگوهای شبان و موسی (ع ) در نظر خواننده منتقد است. همچنین به شالوده شکنی در داستان های مثنوی - مانند شیر و خرگوش و طوطی و بازرگان - و داستان های دیگر در متون نظم و نثر فارسی از دیدگاه منتقدان پرداخته ایم. دو داستان خضر و موسی (ع ) در قرآن و شبان و موسی (ع ) در مثنوی، در حوزه گفتگو (گفتاری) و کلامی و کرداری، دو محوری هستند که در این نوشتار از دید ساختارشکنی به آن ها توجه بیش تر شده است. داستان موسی و خضر با زیرساخت گفتگویی در قرآن آمده است که مفسران با رویکرد ساختارشکنانه، به تفسیر آن پرداخته اند و با گزینش زیرساخت موسی و خضر، گفتگوی آن دو را تشریح و تاویل کرده اند. در این میان، کشف الاسرار میبدی، با صراحت و آشکاری تمام به موسی و گفتگوی پرسش آمیز و سوال آلوده او را بر خضر در مقام پاسخ او برتری داده اند. مولوی نیز فقط یک بار در مثنوی با توجه به ساختار داستان موسی و خضر به گفتگوی آن دو پرداخته است. گفتگوی شبان و موسی نیز ساختار دیگری بود که در مثنوی با توجه به ساخت طریقت و شریعت و عشق و عقل بدان پرداخته شد و خواننده منتقد در دریافتی تاویل گرایانه ساختار یاد شده را شکسته و ساختار موسی و شبان را پی می نهد و خاطرنشان می سازد که شبان در تجربه شخصی خود به متافیزیک و عالم ملکوت روی می نهد و لذا پیامبری لازم داشت که زبان او را چون روان او مستقیم سازد و تجربه باطنی او را درست تفسیر کند. از سویی دیگر با توجه به بحث شالوده شکنی در داستان، گفتار و گفتگوی آدم (ع ) و ابلیس در قرآن و مثنوی از محورهای دیگری است که این مقاله درصدد تبیین آن است.