«فرد» از دیرباز موضوع مشاجره آمیز دانش های گوناگون بوده و این امر نوعی دانش مستقل را شکل داده که تحولات آن، پیامدهای مهمی برای دیگر دانش ها ازجمله سیاست داشته و دارد. تکنولوژیست فرانسوی، ژیلبر سیموندون (89-1924)، ازجمله کسانی است که در این حیطه، تلاش فکری سرسختانه و تأثیرگذار داشته است. هدف کلی مقاله توضیح مجمل ارکان نظریۀ «تفرد» سیموندون و برشماری امکاناتی است که برای علوم اجتماعی مهیا می کند. با توجه به اهمیت خاص دانش سیاست برای ما، پرسش اصلی این است که نسخۀ متأخر نظریۀ تفرد، چه امکانات جدیدی برای دانش سیاست فراهم می کند؟ سیموندون با طرد «اصل» تفرد و رویارویی با نسخه های گوناگون هایلومورفیسم، به ویژه روانشناسی تحلیلی یونگ، و حفظ فاصلۀ انتقادی با سیبرنتیک و بدنۀ پدیدارشناسی، «فرایندِ» تفرد را محور بحث قرار داد و «شدن» را فرایندی بی پایان تعریف کرد. افزایش اعتبار سیاسیِ جمع، اصل زدایی، تحلیل فاز، بازگشت بدن تکنیکی به تحلیل سیاسی و تأمین لوازم بازخوانی نظریۀ سیاسی رادیکال، ازجمله پیامدهای نظریۀ او برای دانش سیاست است. نظریۀ سیموندون، ابزار گذر به «ترافرد» را به تحلیل سیاسی می دهد و این گذر، امکان رادیکال کردنِ مفهوم «فرد» و به چالش کشیدنِ معنای مسلط آن را فراهم می کند.