از دیدگاه شرع مقدّس و خردمندان هیچ تردیدی در اهمیّت آموزش برای آحاد بشر وجود ندارد. در این میان، نقشِ آموزش نسبت به کودکان از اهمیت ویژه ای برخوردار است چرا که از مولفه های موثر در تعالی جامعه، وجود اشخاص آموزش دیده و تربیت شده است؛ در حیطه حقِّ آموزش کودک گرچه بحث های از سوی فقها و خردمندان انجام گرفته است اما آنچه مهم است و سبب تمایزاز سایر نگاشته ها می شود پرداختن به مبانی حق انگاری آموزش و تعیین قلمروآن نسبت به کودکان است چنانکه شناختِ متولیان آموزش کودک از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ از این رو نوشتار پیش رو با روش توصیفی –, تحلیلی با تکیه بر آموزه های دینی در صدد پاسخ به این سوالات برآمده است؛ آیااساساً حقی برای کودک از جهت آموزش ثابت است و دیگران در مقابل این حقّ، ِ تکلیفی بر عهده دارند؟ آیا قلمروآموزش کودک فقط مربوط به امور عبادی است یا دامنه آموزش وسیع تر ترسیم می شود؟ آیا در کنار وظائف والدین، حاکمیت و در فرض نبودآن عدول از مومنین نیز وظیفه ای دراین باره دارند؟ گرچه در برخی نوشته ها به طور پراکنده به این مباحث پرداخته شده است اما نوشته حاضر به طور مستقلّ به موضوع مبانی حق انگاری حق آموزش کودک، قلمروآموزش و متولیان آن پرداخته است.