واژه گزینی فعالیتی زبانی- شناختی است. زبانی است چون با زبان سر و کار دارد. شناختی است چون بر فرایندهای عالی ذهن مثل تفکر و ادراک و حل مسئله متکی است. اما این فعالیت زبانی- شناختی، برخلاف فعالیت هایی چون سخن گفتن و گوش دادن، بی زحمت نیست. چامسکی معتقد است که زبان، یعنی همان مهارت های گفتاری آن و نه مهارت های نوشتاری (خواندن و نوشتن)، بدون زحمت و تلاش و آموزش مستقیم کسب می شود. وی علت را فطری بودن زبان می داند. اما واژه گزینی فعالیتی مبتنی بر تلاش است و از این جهت با سخن گفتن و گوش دادن تفاوت دارد.
واژه گزینی به گمان نگارنده نوعی حل مسئله است و چهار مرحله ای که پولیا (1369، ص بیست و چهار و بیست و پنج) برای حل مسئله قائل است، یعنی فهمیدن مسئله، طرح نقشه، اجرای نقشه و به عقب نگاه کردن، در واژه گزینی نیز مصداق دارد. سولسو معتقد است که حل مسئله حاصل تفکری است در جهت خاص که پاسخ ها را به دست می دهد و از میان پاسخ ها انتخاب می کند (Solso 1988, p.157) اگر این تعریف را بپذیریم و واژه گزینی را نوعی حل مسئله تلقی کنیم به تعریف زیر می رسیم.
واژه گزینی تفکری است که به سمت یافتن معادل برای واژه بیگانه جهت گیری می کند، معادل های متعدد را به دست می دهد و از میان معادل ها انتخاب می کند...