در ادیان توحیدی بزرگ جهان، وجود خدا حقیقتی است که به عنوان یک اصل ایمانی در درجه نخست و پیش از هر چیز دیگر باید آن را پذیرفت و یا واقعیتی است که باید بدان تسلیم شد. ایمان به خدا و تسلیم در برابر او آنچنان اساسی و بنیادی تلقی می شود که گاهی هر تلاشی برای فراتر رفتن از این امر، و خدا وجود او را در مورد تاملات شدید و عمیق فلسفی قرار دادن یا کاملا مردود شناخته می شود و یا حداقل محل تردید قرار می گیرد. هم در اسلام و هم در مسیحیت نمونه هایی از این گرایش را می توان یافت. مثلا در مسیحیت می توان از بیشتر گرایشهای پروتستان نام برد که تنها برایمان تاکید می ورزند. در اسلام نیز مکتب کلامی اشعری در میان اهل سنت قابل ذکر است.با این وجود، در این هر دو دین نمونه های روشنی نیز از نوعی تامل فلسفی می توان یافت که صرفا برخدا و وجود او اکتفا نمی کنند بلکه بر عکس، گاهی حتی به صورت براهین و یا استدلالهای عقلانی محض بر وجود خدا درمی آیند. در اسلام ابن سینا و ملاصدرا نمونه هایی مهم و یا شاید مهمترین نمونه هایی این گرایش محسوب می شوند. در جهان مسیحیت تلاش برای اثبات وجود خدا بدون تردید با نام قدیس آنسلم گره خورده است که غالبا "پدر مدرسیگری" نامیده می شود. مدرسیگری آن نوع از تاملات فلسفی و کلامی است که در قرون وسطی و در اروپای مسیحی، در کلیساها و صومعه ها و سپس در دانشگاهها معمول بود. مدرسیگری بر دو پایه "شرع"و"عقل" استوار است. شرع عبارت است از حقایق مسلم در باب ایمان مسیحی که از کتاب مقدس برمی آید و توسط آباء کلیسا به دست ما رسیده است. عقل عبارت است از ابزاری که در جهت تحلیل این حقایق و در آوردن آنها بصورت نظامی سازوار و جامع بکار می رود.آنچه من در این مقاله در پی آنم یکی طرح این سوال است که قدیس آنسلم و ملاصدرا چه نوع برهانی برای اثبات وجود خدا بکار برده اند و دیگر مقایسه این برهانها با یکدیگر می باشد تا ببینیم آیا همانندی و شباهتی بین آنها می توان یافت. هر چه باشد این دو مرد هرکدام در حوزه خود بسیار تاثیر گذار بوده و هستند.ولی قبل از شروع موضوع بهتر است که شرح حال بسیار مختصری از قدیس آنسلم ارائه دهم. البته این امر را مسلم می گیرم که خوانندگان این مجله از من انتظار ندارند که طرحی ولو ابتدایی از زندگی ملاصدرا بدست دهم.