مزداگرایی، دین باستانی ایران، هم چون هر دین دیگری، به پیروان خود پنداره های عام درباره چیستی نوع و شخصیت انسانی عرضه می کرد. در این مقاله، بحث درباره شخصیت درونی شده در دین مزدایی است، آن چه می توانیم «من مزدایی» بنامیم.
برای توصیف «من» از نگاه مزدایی مولف، دست به تحلیل یک متن متعلق به داریوش اول، سنگ نبشتهDNb بر آرامگاه او در نقش رستم زده است. در این سنگ نبشته داریوش از خود به اول شخص مفرد سخن می گوید. در این جا تصویر داریوش به مثابه یک انسان به خوبی در چارچوب عمومی انسان شناسی مزدایی، که میدان تحقق انسانی را در پندار، گفتار و کردار تعریف می کند، جای می گیرد. داریوش، به مثابه انسانی ظاهر می شود که هم چون همه انسان های دیگر، دارای اندام های فیزیکی و عقلانی است. او به مثابه شاه، از اهوره مزدا، هوش و کارایی را دریافت نموده است: از این دو، نخستین نوعی توانایی ناب است، در حالی که دومین، کاربردی برتر از اندام های مغزی به شمار می آید.
پندار (اندیشه) (پارسی باستان منه (manah با همساز کردن کارکردها و اندام ها میان یکدیگر،به همان چیزی شکل می دهد که،ما انسان های مدرن، به آن «من» یا شخص مدنی شده، می گوییم. این یک اندام پایه ای است که شکل پذیر نیست، اما از خلال ادراک (دریافت) و کنترل ابعاد شیطانی یعنی خشم و ترس، شکل می گیرد، بر کالبد استیلا می یابد و تصمیم و قابلیت تصمیم گیری را درون خود جای می دهد.بنابراین در این جا می توان با نتیجه اندیشیدنی بر مفهوم «انسان» روبه رو گردید. اما من مزدایی به دلیل وجود شیاطین و آفریدگان آن ها، ناچار به تقسیم شدن است. مولف نشان می دهد که سوژه مزدایی تنها در شرایطی می توانسته است وحدت یافته،و کامل شود که جان های مختلف آن (روان،دین، فروشی) پس از مرگ وی در بهشت به یکدیگر بپیوندند. بنابراین تجربه سوژه در زمان حیات زمینی اش،تجربه جدایی و تقسیم او در درون وجودش است.اصل مقاله به صورت متن کامل انگلیسی، در بخش انگلیسی قابل رویت است.