ایده ملت- دولت مبنای فعلی نظم بین الملل است و ارائه جایگزین برای آن دور از ذهن می نماید؛ اما این منافاتی با ماهیت قراردادی و تصادفی حدود ملت- دولت ها ندارد. آنچه به عنوان مبانی اشتراک اعضای یک ملت و افتراق آن با ملل دیگر به شمار می رود، همچون زبان، فرهنگ، تاریخ مشترک ... بیشتر محصول فرایند ملت سازی است. به همین دلیل، ناسیونالیسم، اگر چیزی بیش از یک سازه فرهنگی- سیاسی باشد، محتاج مبانی عینی تری است که به دشواری قابل اثبات است. به این معنا که اگر ناسیونالیسم به مبانی واقعی مشترک میان افراد متکی باشد، لازمه آن پذیرش ناسیونالیسم قومی هم هست که هم عرض تجزیه طلبی است و در تنافی با ملت- دولت قرار می گیرد. برای پرهیز از این مشکل، معمولا، کارکردهای ناسیونالیسم ملی، از قبیل نظم، امنیت و توسعه، مورد تاکید قرار می گیرد، که دفاع مستدلی است، مادامی که تغییرات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جهان، ناسیونالیسم را به کژکارکرد در موارد مذکور مبتلا نکند در غیر این صورت، با همان منطقی که عبور از قبیله گرائی به ناسیونالیسم صورت گرفت، عبور از ناسیونالیسم به جهانی شدن و نظم واحد هم ممکن است.
مقاله حاضر تلاش می کند تحلیلی از تناقض نمای فوق ارائه کند.