جستار حاضر در تلاش است تا در چارچوب اثری ادبی تکاپوی نوع انسان در جهت ایستادگی در برابر مرگ را به تصویر بکشد. واکاویهای ساختاری در سطح روایت شناختی بر اساس رابطه روای – بازیگر به خوبی موید این تکاپوی خستگی ناپذیراست. اثر مورد مطالعه در این پژوهش مرگ قسطی یکی از آثار برجسته قرن بیستم است که به قلم لویی فریدینان سلین یکی از مشاهیر ادب فرانسه به رشته تحریر در آمده است. از آن رو که موضوع مرگ مساله اصلی این رمان است - همچنان که عنوان اثر نیز گواه شایسته این مدعاست – مطالعه ساختارشناختی حاضر نیز در تلاش است تا چگونگی برخورد با این موضوع را روشن سازد .کالبدشکافی موضوع مرگ، راه را به سوی هسته اصلی یعنی مساله زمان باز می نماید و هم از این رو مساله زمان و یا به راستی کنترل زمان شاکله سوال اصلی این جستار را در بر می گیرد. بررسی ساختاری در چارچوب روایت شناسی ژپ لینتولت به خوبی نشان می دهد که بازی میان دو سیستم گفتاری و داستانی و یا میل بنیادی راوی درون داستانی به سمت همتای برون داستانیش در قالب رویکرد سامان مند متن ادبی و یا فراتر از این دو چند صدایی و یا گزیده تر گفتمان داستانی تنها نمونه های کوچکی هستند بیانگر تلاش اثر در جهت مقاومت در برابر مرگ .بدین ترتیب اثر درکلیتش تبدیل به ندای زنده حیات می شود که در برابر نیستی ایستاده است.