از دوره صفویه و مقارن با تحولات بین المللی، مجالی فراهم شد تا کشورهای اروپایی به گشایش مناسبات دیپلماتیک و پایدار با ایران اقدام کنند. دراین میان، روسیه در موقعیت گسترش ارضی و تحکیم اقتدار سیاسی و نظامی خویش، برای برقراری و توسعه روابط با ایران امکان بیشتری داشت، اما در عهد صفوی، موانع ناشی از مشکلات گاه به گاه داخلی و کنش دول رقیب و معارض، این مناسبات را چندان پیوسته و رو به جلو قرار نداد.مقاﻟﮥ حاضر برآن است تا با بررسی ابعاد تحولات روابط ایران با روسیه در دوره صفوی، ازطریق خوانش منابع و ماخذ معتبر و با روش مطالعات اسنادی، فرازونشیب های مناسبات دو کشور را در این مقطع تاریخی به چالش بکشد و با رهیافتی علمی، چگونگی و سیر روابط بدفرجام و منتهی به تنش دو دولت را تبیین کند. نتیجه پژوهش بیان کننده این نظریه است که مسیر روابط دولت صفوی با روسیه، برخلاف بیشتر نمونه های مناسبات صفویان با اروپا، به علت نداشتن درک صحیح از مناسبات بین الملل و گرفتاری فزاینده داخلی، به فرجام خوشایند و ثمربخشی نرسید، بلکه آزمونی شد برای دولت های استعمارگر و نیز روسیه تزاری که از موقعیت ژئوپلتیکی ایران و ناتوانی هم زمان مدیریتی کشور شناخت بیشتری کسب کنند. بهره این آزمون و شناخت نیز تجاوز نظامی روسیه به قلمرو ایران بود.