«فهم علم اجتماعی» ... این نامی است که در ابتدا تصورات مختلفی را به ذهن متبادر می کند و از جمله این که شاید نامی مناسب کتاب مبانی علم اجتماعی و راهنمایی برای دانشجویانی مبتدی باشد که تازه با مقوله ای تحت این نام آشنا می شوند، یعنی نویسنده به شکلی قصد تعیین چیستی علم اجتماعی و سپس پرداختن به موارد دیگری از این علم را در سردارد؛ اما قضیه دقیقا چیز دیگری است. اتفاقا این کتاب برای کسانی نوشته شده که حداقلی از آشنایی با مکاتب فکری و نظری موجود در علم اجتماعی را دارا هستند و اندیشه های مطرح در این مکاتب را تا حدی درک می کنند، چرا که اولین آشنایی های دانشجویان با رویکرد هر یک از مکاتب نظری نسبت به علم، به طور کلی و علم اجتماعی، به طور خاص؛ حاکی از پراکنش نظرات و اختلافاتی جدی است که رسیدن به نوعی تفاهم را دشوار و در مواردی ناممکن جلوه می دهد و این همان چیزی است که موجب موضع گیری را جرتریگ، رییس کمیسیون ملی فلسفه و استاد فلسفه در دانشگاه وارویک انگلستان، و پرداختن او به موضوعی چون فهم علم اجتماعی شده است.در دریافتی اولیه چنین به نظر می رسد که گویی «اجتماعی» صفتی برای موصوف علم است، همان طور که واژگان دیگری نظیر فیزیکی، طبیعی و ... می توانند چنین نقشی داشته باشند. یعنی تفاوت میان انواع علوم، تنها در حوزه بررسی آنها است و هر یک بخشی از جهان را مورد مطالعه خود قرار می دهند، به عنوان مثال، علوم فیزیکی، جهان فیزیکی و علوم اجتماعی، جهان اجتماعی را. این نگرش مبتنی بر دیدگاهی است که بر نوعی تجربه گرایی مبتنی بوده و سپس توسط اندیشمندان حلقه وین مورد تاکید مجدد قرار گرفت و به دلیل موفقیت های گوناگونی که علم فیزیک تا زمانی دراز به دست آورده بود، آن را الگویی برای سایر علوم تلقی کرده و روش های مورد استفاده در علوم فیزیکی را قابل کاربست در تمام علوم دیگر می دانست. اما با کم رنگ شدن امید به فیزیک (و سایر علوم طبیعی)، این تلقی نیز قدرت خود را از دست داد. با از بین رفتن ایده وحدت روش علمی و تفوق علم بر سایر شیوه های معرفت، نگرش های دیگری نسبت به علم پیدا شد که می توان آنها را ذیل عنوان «نگرش فرهنگی به علوم» گردآورد. این نگرش حاکی از آن است که وحدتی در روش علمی وجود ندارد، هیچ روش خاصی دارای برتری نیست و علم مانند چیزهای دیگری چون افسانه، خرافات، دین و ... تنها یکی از روش های شناخت بوده و هیچ مزیتی نسبت به سایر روش ها ندارد. بدیهی است که پیامد قبول این دیدگاه، نسبی گرایی گسترده ای است که همه علوم و از جمله علم اجتماعی را در خود غرق کرده و همه آنها را غیرقابل بررسی تلقی می کند. با توجه به ضعیف شدن دیدگاه های تجربه گرایانه و کمتر مطرح شدن آنها در قرون اخیر، تریگ بیشتر سعی می کند به مقابله با دیدگاه فرهنگی (نسبی گرایانه) درباره علم پرداخته و نادرستی های این دیدگاه را نشان دهد.