رواج برخی رویکردهای تعین گرا و خردگرای جریان اصلی با تاکید بر مولفه های مادی بر حیطه نظریه پردازی روابط بین الملل به انکار نقش آفرینی و جایگاه عناصر غیرمادی، معنایی و به ویژه عنصر دین و معنویت در حیطه تعاملات و عرصه نظام بین الملل گردید. در نظریات بازتاب گرا و معناگرای روابط بین الملل نیز که در ناکارآمدی جریان اصلی در دهه های اخیر شکل گرفته عنصر دین و معنویت کمتر مورد توجه واقع شده است. در این ارتباط در مقاله حاضر سعی گردیده علی رغم برخی کاستی های موجود، نقش آفرینی دین در ساختار نظام بین الملل از منظر رویکرد سازه انگارانه و بر اساس مفروضات آن از جمله هویت، منافع و کنشگری بازیگران و همچنین قوام بخشی متقابل ساختار و کارگزار مورد بررسی قرار گیرد.