اوج تلاش برای ارائه یک گفتمان مدرن توسط ایرانیان، در عصر مشروطه اتفاق افتاد. هر چند دقایق و عناصر این گفتمان (تحدید قدرت پادشاه، آزادی و قانون) نه تنها در جامعه ایران هژمونیک نشد بلکه از دل این گفتمان یک حکومت خودسر و الیگارشیک به نام حکومت رضا شاه، ظهور نمود و رؤیای قانون خواهی ایرانیان که نقطه کانونی گفتمان مشروطه بود در شب استبداد رضاشاهی به کابوسی دهشتناک بدل شد. این پژوهش به بررسی چگونگی شکل گیری پادگفتمان مشروطه و عوامل مؤثر در آن خواهد پرداخت و نشان داده خواهد شد که چگونه پیش ساختارهای ذهنی نیروهای مؤثر در جنبش مشروطه به خلق هویت های بیگانه ای مبادرت می ورزند و مرزهای هویتی جدیدی در دل این جنبش شکل می گیرد و دال مرکزی این جنبش از حاکمیت قانون به مدرنیزاسیون و امنیت تحول پیدا می کند. همچنین نشان داده خواهد شد که چگونه غیریت سازی در دل نیروهای اجتماعی باعث عدم توسعه سیاسی و عدم تحولی معنادار در فرهنگ سیاسی جامعه می شود. روش به کار گرفته در این پژوهش تحلیل گفتمان لاکلا و موفه است.