در این مقاله پرسش بر سر شکل های مواجهه-آگاهانه یا ناآگاهانه-کاراکتر ایرانی بین «خود» و «دیگری» در نمایشنامه جعفرخان از فرنگ برگشته نوشته حسن مقدم است. «خود» و «دیگری» استعاره ای از مهم ترین "سوژه ی" ادبیات مدرنِ ایرانی است و این نسبت، متضمن یک رابطه دوسویه ی است. رابطه ای که فضایی ایجاد می کند تا فرم های اجتماعی و ارتباطی هر بار در قالب شخصیت های اجتماعی و انواع مواجهه هایشان – «خود» و «دیگری»-بازتولید شوند و در صحنه ی اجتماعی که در اینجا نمایشنامه ی مورد مطالعه آن را نمایندگی می کند، در برابر یکدیگر صف آرایی کنند. در واقع آن چیزی که در این مقاله مورد تاکید و توجه واقع می شود، صورت بندی نحوه ی صف آرایی کاراکترها بر اساس مفاهیمی چون زبان، پوشش، نظام استعاری و نشانه ایِ «خود» و «دیگری» است که شیوه بازنمایی کاراکترها از یکدیگر را صورت بندی می کند بررسی نگرش کاراکترها بر اساس گفتمان حاکم بر آن نمایشنامه با روش تحلیلی صورت می گیرد. در این جا منظور از گفتمان، نگرش خاصِ جامعه شناسیِ هر دوره تاریخی است که از راه آن «خودِ» ایرانی و درک تجربه ی «دیگری» در نمایشنامه برساخته می شود. نتایج به دست آمده، نشان می دهد که شخصیت های این نمایشنامه چگونه به عنوان نوعی سوبژکتیویته عمل می کنند و «خود»، را در برابر سوبژکتیویته ی «دیگری» آشکار می سازند.