انسجام خانوادگی بهعنوان مفهومی که نشاندهنده رابطه میان والدین و فرزندانی استکه خانه پدری خود را پس از ازدواج ترک کردهاند، توسط بنگستون و رابرت، در رد نظریهفروپاشی خانواده هستهای، مطرح شد. هدف از تحقیق حاضر، بررسی تاثیر متغیرهایساختاری بر دو بعد انسجام (ارزشی و کارکردی) در این نظریه است. با روش نمونهگیریخوشهای، 256 نفر از فرزندان ازدواجکرده سه منطقه شهر تهران که حداقل یکی ازوالدین آنها در قید حیات بودند، انتخاب و تحقیق به روش پیمایش به اجرا درآمد. نتایجنشان میدهد اگرچه میزان انسجام ارزشی و کارکردی در خانواده های تهرانی در حدمتوسط است، ولی با شرایط بحرانی فاصله دارد. بهعلاوه، این مقادیر نشان میدهد کهجامعه ما با وضعیت معمول خود که در آن حمایتهای متقابل خانوادگی بسیار بالاست، تفاوت زیادی کرده است. همچنین، روابط دومتغیره حاکی از آن است که از میانمولفه های ساختار خانوادگی که متغیر مستقل تحقیق محسوب میشوند، فقط متغیربرخورداری والدینی با انواع انسجام ارزشی و کارکردی رابطه معناداری برقرار کرده است. روابط همبستگی موجود نشانگر آن است که پسران نسبت به دختران کمتر حمایتوالدین را دریافت میکنند، ولی در حمایت از والدین و انسجام ارزشی یا باور بهمسیولیتها و وظایف، تفاوت معناداری با دختران ندارند. همچنین، براساس مدلرگرسیونی، 4, 25 درصد واریانس متغیر انسجام کارکردی مادران، 4, 11 درصد تغییراتانسجام کارکردی پدران، 2, 11درصد تغییرات متغیر انسجام کارکردی فرزندانازدواجکرده و 4, 55 درصد واریانس متغیر انسجام ارزشی، توسط مولفه های ساختارخانواده تبیین شدهاند. درنهایت، تحلیل مسیر متغیرهای وابسته نشان میدهد که ضرایبتاثیر غیرمستقیم متغیرهای ساختاری بسیار ضعیف است.