پرسش از تکیه ی دانش پزشکی و نظام سلامت به شناخت های بنیادین و واکاوی ریشه های فلسفی آن مدخل مهم فلسفه ی پزشکی است که به اندازه ی کافی به آن توجه نشده است تا جایی که گاه پزشکی و نظام سلامت و بهداشت بی نیاز از آن تلقی می شود. در این مقاله به این موضوع توجه شده که آیا در میان حکما و فلاسفه ی اسلامی و به ویژه فیلسوف –,پزشکان می توان سابقه ای از مباحث فلسفی در ارتباط با موضوعات پزشکی یافت؟ مسائلی چون «سلامت چیست؟ آیا سلامت واقعیتی عینی یا امری اعتباری است؟ نسبت بیماری با سلامت چیست؟ منشأ سلامت و بیماری چه اموری است؟ آیا امور غیرجسمانی می توانند در سلامت جسم انسان مؤثر باشند؟ درد چیست؟ ملاک تقسیم بندی بیماری ها چیست؟ بیماری روانی چیست و چگونه است؟ رابطه ی پزشک با بیمار چگونه باید باشد؟ آیا به دلایلی مانند سختی درمان یا سلامت همراه با رنج می توان مرگ را تجویز کرد و. . .؟ » ازجمله پرسش های عینی و میدانی دانش پزشکی و نظام سلامت است که تلاش برای پاسخ گویی به آنها پژوهشگر را با مباحث بنیادین فلسفی، به ویژه انسان شناسی فلسفی مواجه می نماید. مواضع مختلف فلسفی در مسائلی اساسی چون شناخت انسان و مراتب حیات او و چیستی علم و روش علمی می تواند تأثیر شایان توجهی در شکل گیری دانش پزشکی و به تبع آن در نظام سلامت داشته باشد، به گونه ای که اصول علمی و روش های تشخیص و درمان را در گستره ای از مکاتب طبی مختلف از طب مدرن تا طب های سنتی و مکمل دست خوش بازبینی ها و تغییرات اساسی قرار دهد. این امر می تواند در طی زمان به شکل گیری نظام های طبی بی انجامد که هریک در دستگاه های معرفتی خود و برآمده از مبانی فلسفی خود شناخته شوند.