مدیریت، آموزش و توسعه در عصر دیجیتال
سال:1404 | دوره:2 | شماره:1 |تعداد مقالات:19

در سال های اخیر، اهمیت مکان های کوچک محلی به عنوان عاملی کلیدی در پیشرفت ورزش، فعالیت های بدنی و تعاملات اجتماعی در جوامع محلی افزایش یافته است. برای حفظ بقای خود در محیط کسب وکار ورزشی، مدیران سازمان های حرفه ای و دانشگاهی باید با چالش هایی همچون هزینه های بالا، رقابت شدید بازار، نارضایتی فزاینده هواداران، کاهش روابط و پیشرفت سریع فناوری مقابله کنند. این مطالعه با هدف طراحی یک مدل بازاریابی ورزشی مبتنی بر محله با بهره گیری از نظریه بازاریابی ترکیبی انجام شد. روش تحقیق به صورت توصیفی-همبستگی با استفاده از مدل سازی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری شامل مربیان و متخصصان فعال در مکان های ورزشی کوچک بود که تعداد 256 نفر از آن ها در سال 2022 در این پژوهش شرکت کردند. داده ها از طریق پرسشنامه ای در مورد بازاریابی مکان های ورزشی کوچک گردآوری و با روش حداقل مربعات جزئی (PLS) در نرم افزار SmartPLS تحلیل شدند. یافته ها نشان داد که تمامی مؤلفه های بازاریابی، از جمله فرآیند، قیمت گذاری، جایگاه یابی، محصول، مکان، تبلیغات و روابط عمومی، تأثیر مستقیم و معناداری بر بازاریابی ترکیبی و پیامدهای اقتصادی و اجتماعی دارند. این نتایج مدل پیشنهادی را تأیید کرده و تأثیر قابل توجه مؤلفه های بازاریابی بر پیامدهای اقتصادی و اجتماعی مکان های ورزشی کوچک محلی را نشان داد. این پژوهش می تواند به بهبود استراتژی های بازاریابی و تصمیم گیری مدیران مکان های کوچک کمک کند و در نهایت، مشارکت و تعامل جوامع محلی در فعالیت های ورزشی را ارتقا بخشد.

صنعت نفت از موثرترین و بزرگترین صنایع کشور است که در سال‏های اخیر تحت تاثیر تحریم‏های ظالمانه امریکا قرار گرفته است بنابراین عملکرد شرکت‏های فعال در آن، بسیار اهیمت دارد. شرکت‏های لجستیک فعال در آن نقش پشتیبانی کننده در این صنعت ایفا می‏کنند و عملکرد ضعیف آن ها می‏تواند ضرر و زیان بسیار زیادی به اقتصاد کشور وارد کند از اینرو لازم است که به طور مداوم مورد ارزیابی قرار گیرند. این تحقیق هم در همین راستا و با هدف ارزیابی عملکرد شرکت‏های لجستیکی فعال در صنعت نفت انجام شده است. در این تحقیق جهت ارزیابی عملکرد شرکت‏های لجستیکی فعال در صنعت نفت، با بررسی ادبیات موضوع و نظرخواهی از خبرگان و متخصصین شاخص‏های ارزیابی عملکرد شرکت‏ها شناسایی شدند. سپس جهت اندازه‏گیری اندازه‏گیری عملکرد شرکت‏ها از رویکرد دو مرحله‏ای تحلیل پوششی داده‏های شبکه‏ای استفاده شد. نتایج نشان داد که متوسط کارایی در سال 1399 در مرحله اول 80 درصد و در مرحله دوم 74 درصد و کل کارایی 60 درصد بوده است. در این سال واحدهای چهارم و ششم در مرز کارایی قرار داشته و دارای بیشترین میزان کارایی و واحد هیجدهم با مقدار 28 درصد دارای کمترین میزان کارایی هستند. در سال 1400 متوسط کارایی در مرحله اول 79 درصد و در مرحله دوم 85 درصد و کل کارایی 68 درصد بوده است. در این سال واحدهای چهارم و هشتم در مرز کارایی قرار داشته و دارای بیشترین میزان کارایی و واحد دوازدهم با مقدار 50 درصد دارای کمترین میزان کارایی هستند. مقایسه میزان کارایی در این دو سال بیانگر اینست که کل کارایی 22 درصد رشد داشته است. همچنین این تحقیق با بکارگیری رویکرد ترکیبی تحلیل پوششی داده‏ها و مدل مارکویتز بدنبال حداکثر نمودن بازدهی، حداقل نمودن ریسک و حداکثر نمودن کارایی به طور همزمان بوده است.

سرمایه اخلاقی مجموعه ای از ارزش ها، هنجارها و اصول اخلاقی است که موجب افزایش انسجام اجتماعی، اعتماد عمومی و همکاری بین افراد در یک سازمان می شود. هدف پژوهش حاضر مدلسازی سرمایه اخلاقی در سازمان های دولتی: رویکرد فراترکیب در تعالی اخلاقی است. روش تحقیق در تحقیق حاضر کیفی است و پژوهشگر از طریق مرور نظام­مند و فراترکیب، به تحلیل نتایج و یافته­های پژوهشگران پیشین می­پردازد و با انجام گام­های هفت گانه روش ساندلوسکی و باروسو مراحل تحقیق را تکمیل نموده است. مولفه­های مرتبط با سرمایه اخلاقی به تعداد 37 مولفه شناسایی شده و در چهار بُعد سرمایه فردی (شامل 9 مولفه)، سرمایه فرهنگی (شامل 5 مولفه)، سرمایه روان­شناختی (11 مولفه) و سرمایه اجتماعی (10 مولفه) دسته بندی شده­اند. برای بهبود سرمایه اخلاقی یک چارچوب و دستور العمل اخلاقی جامع، شفاف و مدون تنظیم گردد که در آن رفتارها و عملکردهای مورد انتظار را برای همه کارکنان مشخص نماید و به عنوان یک دستورالعمل رسمی در اختیار تمامی اعضا قرار داده شود.

این پژوهش با هدف بررسی رابطه بین سطح برخورداری مدارس و بروز خشونت در یک منطقه شهری (منطقه 15 تهران) انجام شده است. با توجه به اهمیت موضوع خشونت در مدارس و تأثیر آن بر سلامت روانی و جسمی دانش آموزان و کیفیت آموزش، این مطالعه به بررسی عوامل محیطی مؤثر بر بروز خشونت در مدارس می پردازد. روش تحقیق ترکیبی از مصاحبه های نیمه ساختاریافته با 10 نفر از کارکنان (مدیران، معلمان، مشاوران) دو مدرسه با سطوح برخورداری متفاوت (یک مدرسه برخوردار و یک مدرسه کم برخوردار) و مشاهدات غیرمشارکتی در محیط این مدارس بوده است. یافته ها نشان می دهد که مدارس کم برخوردار، به دلیل کمبود امکانات آموزشی و رفاهی، فضای فیزیکی نامناسب، فشارهای اجتماعی-اقتصادی وارد بر دانش آموزان و خانواده های آنان، بیشتر مستعد بروز خشونت هستند. انواع خشونت مشاهده شده در مدارس کم برخوردار شامل نزاع های فیزیکی، قلدری، رفتارهای پرخاشگرانه و خشونت کلامی بوده است. در مقابل، مدارس برخوردار با امکانات مناسب و فضای آرام، کمتر شاهد بروز خشونت بوده اند. عوامل مؤثر بر خشونت در مدارس، شامل عوامل محیطی (امکانات مدرسه، فضای فیزیکی)، عوامل اجتماعی-اقتصادی (وضعیت خانواده ها)، و عوامل فردی (مسائل روانی و رفتاری دانش آموزان) است. نتایج این پژوهش بر ضرورت توجه بیشتر به مدارس کم برخوردار و ارائه راهکارهای عملی برای کاهش خشونت در این مدارس تأکید می کند. از جمله راهکارهای پیشنهادی می توان به تخصیص منابع بیشتر به مدارس کم برخوردار، ارائه خدمات مشاوره ای و روان شناختی به دانش آموزان و خانواده های آنان، برگزاری کارگاه های آموزشی برای دانش آموزان، معلمان و والدین در زمینه پیشگیری از خشونت، و تقویت همکاری بین مدارس و سازمان های اجتماعی اشاره کرد. این مطالعه می تواند به برنامه ریزان و سیاست گذاران آموزشی در جهت ارتقای عدالت آموزشی و کاهش خشونت در مدارس کمک کند.

پژوهش حاضر با هدف ارائه مدلی برای ممیزی مدیریت دانش در دانشگاه آزاد اسلامی استان تهران بود. این مطالعه ازنظر هدف کاربردی و ازنظر شیوه اجرا مقطعی بود. جامعه پژوهش اعضای هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی استان تهران در سال تحصیلی 1402-1401 بودند که نمونه بر اساس جدول کرجسی و مورگان 210 نفر برآورد شد که با روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه محقق ساخته ممیزی مدیریت دانش در دانشگاه آزاد اﺳﻼﻣﻲ با 116 گویه بود برای تحلیل داده ها از روش های تحلیل عاملی اکتشافی و مدل سازی معادلات ساختاری در نرم افزارهای SPSS و AMOS استفاده شد. یافته ها نشان داد که 116 گویه ممیزی مدیریت دانش بار عاملی بالاتر از 0.40 داشتند و این سازه دارای 22 مؤلفه در 6 بعد شامل فرهنگ سازمانی (3 مؤلفه)، استراتژی و سیاست ها (4 مؤلفه)، ارتباطات و همکاری های بین المللی (3 مؤلفه)، فناوری اطلاعات و ابزارهای مدیریت دانش (3 مؤلفه)، هوش مصنوعی در نوآوری ممیزی مدیریت دانش (6 مؤلفه)، ارزیابی عملکرد و نتایج (2 مؤلفه) بود. همچنین، بار عاملی هر یک از مؤلفه ها و ابعاد بالاتر از 0.05 میانگین واریانس استخراج شده آن ها بالاتر از 0.60 و پایایی آن ها بالاتر از 0.70 برآورد شد. علاوه بر آن، ممیزی مدیریت دانش در داﻧﺸﮕﺎه آزاد اﺳﻼﻣﻲ از برازش مناسبی داشت و هر یک از ابعاد بر مدل مذکور اثر مستقیم و معنادار داشتند (0.05>P). نتایج نشان داد مدل ممیزی مدیریت دانش در دانشگاه آزاد اسلامی استان تهران طراحی شده در این مطالعه می تواند توسط متخصصان و مدیران آموزش عالی جهت بهبود ممیزی مدیریت دانش در دانشگاه مورداستفاده قرار گیرد.

شایستگی مدیران در بهبود عملکرد و افزایش بهره­وری سازمان های دولتی، موثر بوده و سازمان برنامه و بودجه کشور به عنوان یکی از نهادهای حیاتی در سیاست گذاری و اجرای برنامه های توسعه ای، نیازمند مدیرانی با شایستگی های متنوع و متناسب با محیط پیچیده و متغیر کنونی است. هدف از پژوهش حاضر، ارائه الگوی شایستگی مدیران سازمان های دولتی با تمرکز بر سازمان برنامه و بودجه کشور بود. روش تحقیق کیفی بوده و جامعه آماری در بخش ارائه الگو، اعضاء هیئت علمی رشته­ مدیریت دولتی در مراکز آموزش عالی و مدیران عالی و کارشناسان متخصص در حوزه مدیریت منابع انسانی در ارگانها و سازمان های دولتی و در بخش اعتباریابی، اعضاء هیئت علمی رشته مدیریت دولتی در مراکز آموزش عالی تهران بزرگ بود. در بخش کیفی با روش نمونه­گیری گلوله برفی تعداد 19 خبره و در بخش اعتباریابی با روش نمونه­گیری هدفمند، 20 خبره انتخاب شد. ابزار گردآوری اطلاعات، در بخش کیفی مصاحبه نیمه ساختاریافته و در بخش اعتباریابی، چک لیست خبره سنجی بوده و برای تحلیل داده­ها، در بخش کیفی از روش تحلیل مضمون با کدگذاری اولیه، محوری و ثانویه در نرم افزار Atlasو در بخش اعتباریابی از روش دلفی در طی سه مرحله و در نرم افزار SPSS استفاده گردید. برای تعیین روایی و پایایی در بخش کیفی، از بررسی­های لازم شامل مقبولیت (بازنگری خبرگان) و قابلیت تائید (بازبینی خبرگان)، استفاده شده و در مرحله اعتباریابی، محتوای چک لیست خبره سنجی از نظر قابل فهم بودن و گویا بودن مورد تائید چند تن از خبرگان دانشگاهی و سازمانی قرار گرفته و پایایی آن با روش آزمون مجدد، 86/0 محاسبه و تأیید گردید. طبق نتایج بخش کیفی، مدل نهایی دارای 5 تم اصلی بشرح: 1. شایستگی های فردی و شخصیتی، 2. شایستگی های رهبری و مدیریتی، 3. شایستگی های ارتباطی و بین فردی، 4. شایستگی های فنی و دانشی و 5. شایستگی های محیطی و سازگاری و 25 مولفه و 100 شاخص بوده­است. نتایج بخش اعتباریابی، حاکی از تائید تم­های اصلی و فرعی شناسایی شده در بخش کیفی بود.

هدف از این پژوهش، طراحی الگوی مدیریت نگهداری و تعمیرات بهرور فراگیر(TPM) با استفاده از ترکیب روش های تحلیل عاملی و مدل سازی ساختاری و تفسیری ISMدر شرکت های توزیع برق شمال غرب کشور است. این پژوهش در شرکت های توزیع برق شمال غرب کشور که به عنوان پایلوت انتخاب گردیده است، انجام می گیرد. تعیین راهبرد نگهداری تعمیرات بهینه و همچنین انتخاب بهترین الگو استراتژی مدیریت نت بسیار حائز اهمیت می باشد و نتایج حاصل این پژوهش در اختیار توانیر و وزارت نیرو جهت تسری به سایر شرکت های زیر مجموعه قرار خواهد گرفت. از نظر مکانی داده های کمی، مختص داده­های عملیاتی شرکت های توزیع نیروی برق شمال غرب کشور بوده و از نظر جامعه ی آماری خبرگان و همچنین جامعه­ی آماری بخش خود ارزیابی کل خبرگان و پرسنل نگهداری تعمیرات و انبار شرکت های توزیع نیروی برق شمال غرب کشور را در بر می گیرد. داده ها از نظر زمانی مربوط به داده های عملیاتی سالهای 1396 الی 1401 سامانه انبار، حسابداری و فرآیند های شرکت های توزیع نیروی برق شمال غرب کشور می باشند. در نتیجه این تحقیق خروجی ها چنین نشان دادند که جهت شروع فرآیند نگهداری بهره ور باید در اول با مدیریت و رهبری ارتقاع یافته در نگهداری و تعمیرات شروع شده و با بهبود قابلیت اطمینان و بازخورد و نتایج سیستم، منابع انسانی و مهارت کارکنان و حفظ کیفیت در روند تعمیرات پیشگیرانه را مورد توجه قرارگیرد. همچنین فرآیندهای کاری، سازماندهی، تشکیل کارگروه ها، تعمیرات پیشگیرانه برنامه ریزی شده، حفظ ایمنی و سلامت، مدیریت تجهیزات و انبارها، مدیریت منابع و قرارداد ها، پذیرش تعمیرات پیشگیرانه و فناوری و گسترش سیستم های اتوماسیون، نگهداری و تعمیرات خود کنترلی و نهایتا شناخت برای نگهداری و تعمیرات مناسب (TPM) در شرکت های توزیع برق و استفاده نخبگان و کارشناسان سیستم ها مورد نظر باشند.

پژوهش حاضر با هدف شناسایی استانداردهای آموزش الکترونیکی درس ریاضی در بعد زیر ساخت های انسانی برای زیست بوم آموزش و پرورش کشور عراق به روش کیفی با رویکرد تحلیل مضمون و کمی (توصیفی از نوع پیمایشی) انجام شد. محیط پژوهش در بخش کیفی این مطالعه را کلیه ی مقالات مندرج در پایگاه های بین المللی الزویر، امرالد، ساینس دایرکت، اشپرینگرو پایگاه ها و وب سایت های معتبر در فاصله ی زمانی سال های 1997 تا 2023 که در حوزه مطالعات استانداردهای آموزش الکترونیکی درس ریاضی نمایه شده بود، تشکیل داد. بر این اساس، محیط پژوهش شامل 30 مورد مقاله و کتاب در مورد استانداردهای آموزش الکترونیکی درس ریاضی در بعد زیر ساخت های انسانی بوده است. در این پژوهش نمونه گیری با روش هدفمند ملاک محور انجام شد. جامعه آماری بخش کمی را کلیه معلمان ریاضی کشور عراق تشکیل دادند که از بین آن ها 384 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار مورد استفاده در بخش کمی پرسشنامه محقق ساخته بر گرفته از قسمت کیفی پژوهش با 25 سوال در مقیاس پنج درجه ای لیکرت بود. نتایج پژوهش نشان داد مضمون سازمان دهنده زیر ساخت انسانی در برگیرنده دو بعد دانش آموز و معلم است. با توجه به پنج شاخص (NFI, RFI, IFI, GFI, CFI) نتایج به دست آمده ذیل اسنتاندارد آموزش الکترونیکی در درس ریاضی در بعد زیر ساخت انسانی از برازش مطلوب برخوردار بود.

آموزش سواد حقوق شهروندی به عنوان یکی از مؤلفه های اساسی توسعه اجتماعی و فرهنگی، نقش مهمی در توانمندسازی شهروندان و تربیت جامعه ای قانون مدار و مشارکت جو دارد. پژوهش حاضر با هدف شناسایی عوامل مؤثر بر آموزش سواد حقوق شهروندی در نظام آموزش و پرورش انجام شد. روش پژوهش توصیفی-پیمایشی بود و جامعه آماری شامل 1226 نفر از معلمان و مدیران مدارس دولتی مقطع ابتدایی در ناحیه دو شهر ارومیه بود. تعداد 294 نفر به روش نمونه گیری طبقه ای نسبی به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار پژوهش، پرسشنامه ای محقق ساخته شامل 58 گویه بود که روایی آن از طریق تحلیل عاملی تأییدی و پایایی آن با آلفای کرونباخ تأیید شد. نتایج پژوهش نشان داد که مؤلفه های اعتقادی، زیبایی شناختی، علمی، اجتماعی-اقتصادی و زیستی، تأثیر معناداری بر ارتقای سواد حقوق شهروندی و بهبود مهارت های زندگی دانش آموزان دارند. تحلیل ها بیانگر آن بود که مؤلفه اعتقادی با ضریب همبستگی بالا بیشترین تأثیر را بر آگاهی حقوقی دانش آموزان دارد. این یافته ها می تواند به شناسایی و تقویت عوامل کلیدی مؤثر بر آموزش حقوق شهروندی و طراحی برنامه های آموزشی اثربخش برای دانش آموزان و معلمان کمک کند.

مدارس آینده با بهره گیری از قابلیت های هوش مصنوعی، رویکردهای نوینی را در فرآیند یاددهی-یادگیری، ارزیابی دانش آموزان و مدیریت آموزشی تجربه خواهند کرد. هدف این پژوهش، طراحی مدل مدرسه آینده بوده که در آن هوش مصنوعی به عنوان یک عامل کلیدی در بهبود فرآیندهای یادگیری و مدیریت مدارس ابتدایی نقش آفرینی می کند. روش تحقیق آمیخته بوده، جامعه آماری در بخش طراحی، اساتید رشته مهندسی کامپیوتر - هوش مصنوعی، IT، مهندسی مدیریت فناوری اطلاعات و مدیریت آموزشی در مراکز آموزش عالی، مدیران عالی و ارشد بخش انفورماتیک در نظام آموزش و پرورش و صاحبنظران و کارشناسان مبحث «مدرسه آینده » و «هوش مصنوعی در آموزش»، در بخش اعتباریابی، اساتید مهندسی مدیریت فناوری اطلاعات و مدیریت آموزشی در مراکز آموزش عالی استان گلستان و مدیران عالی اداره کل آموزش و پرورش این استان و در بخش کمی کلیه معلمان مدارس ابتدایی دخترانه، پسرانه و مختلط استان گلستان در سال تحصیلی 1402-1403 به تعداد 5919 معلم رسمی و پیمانی بودند. در بخش کیفی با روش نمونه­گیری گلوله برفی تعداد 18 خبره، در بخش اعتباریابی با روش نمونه­گیری هدفمند، 20 خبره و در بخش کمّی با روش تصادفی خوشه­ای و با فرمول کوکران 361 نفر، انتخاب شد. برای تحلیل داده­ها، در بخش کیفی از روش داده بنیاد با کدگذاری باز، محوری و انتخابی با ابزار مصاحبه نیمه ساختاریافته، در بخش اعتباریابی از روش دلفی در طی سه مرحله با ابزار چک لیست خبره سنجی و در نرم افزار SPSS و در بخش کمی از طریق مدل سازی معادلات ساختاری با پرسش نامه 100 گویه­ای در نرم افزار Smart PLS، استفاده گردید. طبق نتایج بخش کیفی و اعتباریابی، مدل پارادایمی دارای 12 طبقه اصلی و 24 مقوله فرعی بشرح شرایط علی (آمادگی فرهنگی پذیرش هوش مصنوعی، زیرساخت های هوش مصنوعی، تعامل خانواده محور با هوش مصنوعی، مشارکت درون نهادی با هوش مصنوعی، یادگیری فعال مبتنی بر هوش مصنوعی و یادگیری اثربخش مبتنی بر هوش مصنوعی)، شرایط زمینه­ای (تقویت شبکه های مجازی با هوش مصنوعی، مراودات اجتماعی مبتنی بر هوش مصنوعی، رفتار شهروندی در خصوص هوش مصنوعی، سیاستهای یاددهی – یادگیری مبتنی بر هوش مصنوعی و آموزش فرهنگی با محوریت هوش مصنوعی)، شرایط مداخله­ای (کشمکش های نهادی در خصوص هوش مصنوعی، چالش­های فنی در خصوص هوش مصنوعی، مدیریت و نظارت در هوشمندسازی و وابستگی منابع در خصوص هوش مصنوعی)، راهبرد (سهولت دسترسی به هوش مصنوعی، ارزیابی مبتنی بر هوش مصنوعی، استقرار گام به گام هوش مصنوعی، یادگیری خلاقانه با هوش مصنوعی و تغییرات محتوایی و فرایندی با محوریت هوش مصنوعی) و پیامد (بهبود سرعت و کیفیت آموزش با استفاده از هوش مصنوعی، عدالت آموزشی با استفاده از هوش مصنوعی، انگیزش تحصیلی با کاربرد هوش مصنوعی و ارتقاء خلاقیت و نوآوری با کاربرد هوش مصنوعی) و 100 شاخص است. نتایج بخش کمّی نشان داد که تمامی ابعاد و مؤلفه­های مدل پژوهش، مورد تأیید واقع شدند.

این پژوهش با هدف مدلسازی عوامل مؤثر بر پذیرش هوش مصنوعی در خدمات ورزشی انجام شده است. این مطالعه از نوع توصیفی-همبستگی بوده و از مدلسازی معادلات ساختاری (SEM) برای تحلیل داده ها استفاده شده است. جامعه آماری شامل کاربران باشگاه های شمال تهران بود و نمونه گیری به روش دردسترس انجام شد (380 نفر). داده ها با پرسشنامه محقق ساخته و نرم افزارهای SPSS و SmartPLS تحلیل شدند و نتایج نشان داد که خدمات ورزشی (β = 0٫203)، سیستم های ارزیابی و نظارتی (β = 0٫102)، مدیریت زمان و منابع (β = 0٫363)، و مشارکت در ورزش (β = 0٫230) تأثیر مثبت معناداری بر قصد استفاده از خدمات هوش مصنوعی در ورزش دارند (0٫05 > p). شاخص برازش کلی مدل (GOF = 0٫63) نشان دهنده برازش قوی مدل است. این پژوهش نشان داد هوش مصنوعی با بهبود کیفیت خدمات، بهینه سازی مدیریت منابع، و تحلیل داده های ورزشی، می تواند به افزایش رضایت کاربران و پذیرش فناوری در حوزه ورزش کمک کند.

هدف پژوهش حاضر، ارائه الگویی برای آموزش های ترکیبی در دانشگاه علوم پزشکی البرز است. این پژوهش از نظر هدف، کاربردی، از نظر نوع داده، کیفی و از نظر ماهیت، مطالعه ای داده بنیاد نوظهور محسوب می شود. جامعه مورد مطالعه شامل خبرگان حوزه مدیریت آموزشی است که با استفاده از روش نمونه گیری گلوله برفی، 15 نفر از آن ها برای انجام مصاحبه انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها، مصاحبه نیمه ساختاریافته بود که در آن ابعاد، مؤلفه ها و شاخص های الگوی آموزش های ترکیبی دانشگاه تنظیم شد. به منظور طراحی فرم مصاحبه، ابتدا مطالعه و مصاحبه های عمیق با خبرگان انجام گرفت، سپس از طریق کدگذاری باز، شاخص ها استخراج شدند. این شاخص ها با استفاده از کدگذاری محوری در قالب ابعاد و مؤلفه ها مقوله بندی گردید و برای تأیید نهایی به 15 نفر از خبرگان ارائه شد. در نهایت، از طریق کدگذاری انتخابی و به کمک مصاحبه ها و جلسات بارش فکری، ابعاد، مؤلفه ها و شاخص ها شناسایی و نهایی شدند. نتیجه نهایی شامل 6 بُعد، 15 مؤلفه و 111 شاخص برای الگوی آموزش های ترکیبی دانشگاه علوم پزشکی البرز است. پس از تأیید نهایی و اولویت بندی توسط خبرگان، ابعاد، مؤلفه ها و شاخص های الگو ترسیم و سپس توسط خبرگان اعتبارسنجی شدند.

هدف از این پژوهش طراحی الگوی عوامل موثر بر قانون گرایی مدیران دولتی در راستای اجرای بند 20 سیاست های کلی نظام اداری است. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و دارای ماهیت توصیفی-اکتشافی و رویکرد آمیخته است. جامعه آماری تحقیق در بخش کیفی خبرگان دانشگاهی و اجرایی و در بخش کمی مدیران سازمان های دولتی تشکیل می دهند. ابزار گرداوری داده ها در بخش کیفی مصاحبه های عمیق و نیمه ساختاریافته بود که تا رسیدن به اشباع نظری تعداد 16 نفر از خبرگان به روش قضاوتی هدفمند در تحقیق مشارکت کردند. در بخش کمی نیز برای گرداوری داده ها از پرسشنامه استفاده شده که به صورت تصادفی طبقه ای بین 130نفر از مدیران سازمان های دولتی توزیع و گردآوری شده است. تحلیل داده ها در بخش کیفی به روش تحلیل مضمون و در بخش کمی به روش مدل یابی معادلات ساختاری انجام گرفته است. یافته های تحلیل کیفی حاکی از شناسایی 66 مضمون پایه، 12 مضمون سازمان دهنده و 4 مضمون فراگیر(عوامل: سازمانی، فردی، محیطی و قانون گرایی مدیران دولتی) است. یافته های تحلیل کمی نیز ضمن تایید برازش الگوی تحقیق، بر تاثیر گذاری مثبت و معناداری هر دسته عوامل(فردی، سازمانی و محیطی) بر قانون گرایی مدیران بوده است که در این بین عوامل سازمانی بیشترین تاثیر را داشتند. نتایج تحقیق می تواند در جهت تدوین راهکارهای عملی برای ارتقای پایبندی مدیران دولتی به قوانین و احکام قضایی و نهادینه سازی فرهنگ قانون مداری در بخش دولتی مورد استفاده قرار گیرد.

پژوهش حاضر با هدف طراحی الگوی یادگیری الکترونیکی دانشگاه آزاد اسلامی استان بوشهرانجام شده است. روش پژوهش از لحاظ هدف کاربردی و از نظر داده ها، آمیخته اکتشافی (کیفی-کمی) و از نظر ماهیت در بعد کیفی، داده بنیاد سیستمی (پارادایمی ) است و در بعد کمی، پیمایشی مقطعی است. جامعه آماری بخش کیفی شامل خبرگان حوزه مدیریت آموزشی که دارای تحصیلات دکتری تخصصی می باشند، و در بخش کمی اساتید هیات علمی دانشگاه بوشهر می باشد.به تعداد100نفر (زن: 56 مرد: 44 )می باشند. روش نمونه گیری در بخش کیفی آگاهانه هدفمند از نوع نظری بوده و تعداد 12 نفر خبره انتخاب شدند که به اشباع نظری رسیدیم، در بخش کمی حجم نمونه که باکمک جدول مورگان 80 نفر(45زن و35مرد) انتخاب شدند. ابزار سنجش پس از کدگذاری باز و محوری حاصل شده، در قالب یک فرم تنظیم و برای خبرگان جهت کدگذاری انتخابی ارسال و مورد اعتبار سنجی قرار گرفت و بر این اساس پرسشنامه محقق ساخته طراحی و میان نمونه آماری بصورت تصادفی انتخاب شده توزیع گردید. سپس داده های جمع آوری شده با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی تجزیه و تحلیل شد و در پایان ، 5 بعد، 16مولفه و 101 شاخص برای الگوی یادگیری الکترونیکی دانشگاه آزاد اسلامی بوشهر نهایی شد. پس از تأیید نهایی و اولویت بندی توسط خبرگان، ابعاد، مؤلفه ها و شاخص های سازندة الگو ترسیم شده، و مجدداً الگوی یادشده توسط خبرگان اعتباریابی شد.

هدف از تحقیق حاضر طراحی الگوی بازاریابی مبتنی بر شبکه های اجتماعی در سیاست های تحقیق و توسعه با رویکرد راهبردی CATWOE در صنعت لوازم خانگی کشور می باشد با توجه به شناسایی مولفه­ها و شاخص­ها، جامعه آماری در بخش کیفی شامل خبرگان و کارشناسان و همچنین اساتید دانشگاه در حوزه بازاریابی مبتنی بر شبکه های اجتماعی می باشد. جامعه آماری شامل خبرگان حوزه بازاریابی مبتنی بر شبکه های اجتماعی است که تعداد آن ها به روش گلوله برفی و اشباع نظری مشخص می گردد. در این نوع پژوهش ها معمولا تعداد خبرگان، بین 10 الی 20 نفر می باشد جامعه آماری در بخش کمی بازاریابان لوازم خانگی در سراسر کشور بوده که با توجه به نامحدود بودن آن حجم نمونه 384 نفر تعیین شده است. بر اساس روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. به منظور اندازه گیری متغیرها از پرسشنامه استاندارد استفاده شد. روایی پرسشنامه به صورت تحلیل عاملی تأییدی و پایایی پرسشنامه نیز با ضریب آلفای کرونباخ بررسی گردید. آزمون مدل پژوهش بر اساس روش معادلات ساختاری و به کمک نرم­افزار pls انجام شد. بنابراین نتایج حاصل از آزمون کیفی سوال اول و برگزاری سه دور دلفی به تایید 10 مولفه و 36 زیر مولفه برای مولفه های مدل بازاریابی مبتنی بر شبکه های اجتماعی انجامید. و بر اساس نتایج سوال دوم مقدار معناداری تمامی 10 ابعاد شناسایی شده بر تحقیقی و توسعه تاثیر گذار بوده و میزان تاثیر هر کدام از این ابعاد در حالت استاندارد نشان داده است. سوال سوم نشان داد که سرمایه دانشی در رتبه اول، عوامل تکنولوژیکی در رتبه دوم، عوامل زیر ساختی کسب و کار در رتبه سوم، عوامل تحول کسب و کار در رتبه چهارم، عوامل استراتژی کسب و کار در رتبه پنجم، عوامل زیرساختی در رده ششم، عوامل سرمایه گذاری کسب و کار در رده هفتم، عوامل سیاست های حمایتی در رده هشتم، عوامل نگرش جهانی کسب و کار در رده نهم و عوامل محدودیت های کسب و کار در رده دهم قرار گرفته شده است.

صنعت نفت در ایران به عنوان یکی از صنایع زیربنایی کشور و به عنوان یکی از منابع اصلی درآمدی دولت، نقشی کلیدی در توسعه و پیشرفت کشور ایفا می کند. با توجه به جایگاه راهبردی این صنعت، نیاز به خودکفایی در آن در سال های اخیر؛ و به ویژه پس از تحریم های اقتصادی اعمال شده بر کشور، مورد توجه سیاست گذاران قرار گرفته است. از این رو انتقال فناوری در این حوزه به هدفی اجتناب ناپذیر تبدیل شده است. در این مقاله سعی شده به آسیب شناسی انتقال فناوری در صنعت نفت پرداخته شود. در همین راستا با مطالعه مقالات، منابع خاکستری و مصاحبه با خبرگان چالش های انتقال فناوری مورد ارزیابی و تحلیل قرار گرفته است. یافته های پژوهش، تصویری از فضای جاری انتقال فناوری در صنعت نفت را ارائه میدهد، مواردی از قبیل نارسایی در ساختار قراردادهای انتقال فناوری، اختلاف نظر مسئولان و مدیران در خصوص انتقال فناوری، ضعف در نیروی انسانی ماهر، حاکمیت رویکرد سنتی به انتقال و توسعه فناوری، ضعف در نظام مالکیت معنوی فناوری، فقدان انگیزه های کافی در شرکت های دهنده فناوری، ضعف در ظرفیت جذب، عدم حمایت کافی دولت، نبود زیرساخت انتقال فناوری، محیط انتقال فناوری، الگوی مبتنی بر بهره برداری، عدم تدوین راهبردهای فناوری و عدم نگاه همه جانبه به مقوله مدیریت تکنولوژی در صنعت نفت به عنوان چالش های اساسی این حوزه شناسایی شده است.

هدف از پژوهش حاضر ارائه مدل علی و تدوین سناریوهای تاب آوری صنعتی با رویکرد تحلیل تم و مدلسازی ساختاری- تفسیری در صنعت قطعه سازی خودرو بوده است. در این پژوهش با استفاده از روش تحلیل تم و مصاحبه با خبرگان، پیشران های کلیدی مؤثر برتاب آوری صنعتی استخراج و انتخاب شده است. بر اساس نتایج پژوهش، الگوی کلی پراکندگی پیشران های تاب آوری صنعتی در صنعت قطعه سازی خودرو بیانگر وضعیت سیستم محیطی ناپایداری است. نتایج مدلسازی ساختاری- تفسیری نیز نشان می دهد که عوامل تامین کنندگان و پیمانکاران متعدد و آموزش کارکنان و انتقال یادگیری تأثیرگذارترین مولفه های مدل تاب آوری و مولفه های فراهم کردن زمینه همکاری میان شرکت ها و انجام فعالیت های مرتبط با ترفیع فروش آن ها، شبکه سازی و همکاری با رقبا، نهادها و سازمان های پژوهشی و دانش بنیان، معرفی و تبلیغات محصول، ارتباط با مشتری و دریافت بازخورد تأثیرپذیرترین مولفه های مدل تاب آوری در صتعت قطعه سازی بوده است.

هدف از پژوهش حاضر، طراحی مدل انضباط کاری برای سازمان راهداری و حمل و نقل جاده ای می باشد. برای دستیابی به هدف از روش شناسی کیفی مبتنی بر روش نظریه برخاسته از داده ها با بهره­گیری از رویکرد سیستماتیک اشتراوس و کوربین انجام شد. در این راستا مصاحبه های نیمه ساختار یافته عمیق با استفاده از نمونه گیری نظری هدفمند وابسته به معیار با مدیران ارشد سازمان راهداری و حمل و نقل جاده ای، همچنین اساتید و خبرگان مدیریت انجام شد. تعداد نمونه ها تا زمانی ادامه پیدا کرد که پاسخ ها به مرحله اشباع برسد(تعداد 21 مصاحبه). یافته ها نشان داد که "چالش حوزه کارکنان، چالش حوزه مدیریت، رویه های سازمانی و محیط کلان و بیرونی" به عنوان شرایط علی انضباط کاری؛ "مؤلفه های شناختی و رفتاری کارکنان، اهداف و تعهدات سازمانی و جنبه های سازمانی انضباط کاری" به عنوان عوامل زمینه ای و همچنین "شرایط حاکم بر جامعه و وضعیت سازمان های رقیب" به عنوان عوامل مداخله گر از دیدگاه مشارکت کنندگان تحقیق شناسایی شدند. راهبردها در چهار محور کلی شامل اقدامات:"پیشگیرانه، انضباطی، انگیزشی، مبتنی بر توسعه "و پیامدها شامل پیامدهای:" سازمانی، فردی، فرا سازمانی " به عنوان پیامدهای حاصل از طراحی مدل انضباط کاری در قالب مدل پارادایمی نظریه بنیاد تبیین گردید. در نهایت، این تحقیق مدلی را مطابق یافته ها برای انضباط کاری در سازمان راهداری و حمل و نقل جاده ای ارائه داد.

پژوهش حاضر با هدف طراحی و اعتبارسنجی مدل بازاریابی تجربی در صنعت گردشگری سلامت ایران انجام شده است. تحقیق حاضر از نظر ماهیت پژوهش، کاربردی؛ نحوه و روش پژوهش، کیفی؛ رویکرد پژوهش، استقرایی؛ پارادایم­ها شامل مطالعه مبانی نظری و مصاحبه حاکم بر پژوهش، تفسیری؛ استراتژی پژوهش، تئوری داده بنیاد و منبع گردآوری داده می باشد. مصاحبه ها با خبرگان و فعالان گردشگری سلامت انجام گرفت تا عوامل و مؤلفه های شکل دهنده مدل بازاریابی تجربی در صنعت گردشگری سلامت ایران (در بخش مربوط به سازمان بیمارستان ها و مراکز درمانی) شناسایی شود. در این بخش مصاحبه ها عمدتاً به صورت حضوری (5 نفر) و البته تلفنی (3 نفر) انجام شد که در نهایت با 8 نفر مصاحبه به پایان رسید؛ در مجموع، بیش از 173 دقیقه مصاحبه در حدود 3 ماه از طریق هماهنگی با خبرگان امر انجام گرفت. در مرحله کمی نیز از طریق سیستم اتوماسیون به تمامی اعضای جامعه اماری که بالغ بر 500 نفر می­شد پیامی مبنی بر درخواست همکاری در تکمیل پرسشنامه ارسال گردید که بعد از پیگیری های فراوان حدود 385 نفر از این متخصصین پرسشنامه ارسال شده را تکمیل نموده و ارسال کردند. اطلاعات گردآوری شده از مصاحبه­ها در نرم افزار مکس کیودا و ارزیابی برازش مدل از طریق پرسشنامه و نرم افزار SPSS و Smart PLS تحلیل گردید و در نهایت پس از بررسی کامل تمامی مصاحبه­ها و تحلیل جملات و دیدگاه­های افراد و مرور نظامند مطالعات، تعداد 78 کد در مرحله کدگذاری باز شناسایی شد. پس از بررسی­های صورت گرفته و دسته­بندی­ها انجام شده حدود 6 مقوله اصلی و 15 مقوله فرعی شناسایی شد. همچنین پس از بررسی­های صورت گرفته در خصوص برازش مدل بدست آمده، حصول مقدار 866/0 برای این معیار نشان از برازش مناسب مدل کلی تحقیق می­باشد.