پجایگاه فلسفه در تمدن اسلامی و به طور خاص در ایران و ارتباط آن با اعتقادات دینی همواره مدنظر محققان بسیاری بوده است. غربیان می پندارند که پس از انتقادات غزالی و با مرگ ابن رشد فلسفه در سرزمین های اسلامی خاموش شد. اما سیر فلسفه در ایران تا امروز بطلان این نظر را نشان می دهد. در واقع از یک طرف غزالی با نقد کلامی خود نظر فلاسفه را به طور روزافزون به مبانی دینی جلب کرد و از طرف دیگر عرفا با نقد روشمند خود از فلسفه و با توجه به اشراق و طریق عملی همراه با سلوک فردی و مبانی اعتقادی در شکل دادن نظام جدید فلسفی در ایران که در آن مبانی کلامی، فلسفی و عرفانی در حکمت متعالیه سازمانی نو و بدیع یافت، یاری بسیار رساندند. در این مقاله، نگارنده سهم شیخ محمود شبستری شاعر و عارف بزرگ ایرانی را در ایجاد این طریق جدید بررسی کرده و نشان می دهد که این متفکر با نقد ایجابی و روشمند فلسفه مشابی از دیدگاه عرفانی و معرفت شناسی اشراقی، و با توجه به سلوک فردی همراه با مبانی اعتقادی و زبان رمزی، و با طرح حکمت در مقابل فلسفه مشایی در این امر نقش مهمی داشته است.