توجه داستان نویسان معاصر ایران به ادبیات غرب امری انکارناپذیر است. جریان تیاتر معناباخته (Absurd) یکی از جریان های پیش رو و شناخته شده در تیاتر است که تقریبا در دهه پنجاه قرن بیستم میلادی آغاز گردید و حوزه تاثیرش به سرعت به ادبیات داستانی انگلیسی و دیگر زبان ها نیز کشیده شد. در بین نویسندگان ایرانی، می توان بهرام صادقی را متاثر از جریان یادشده دانست. مقاله حاضر سعی دارد به این سوال پاسخ دهد که آیا مولفه های معناباختگی در «ملکوت» بهرام صادقی وجود دارد؟ براساس آن، می توان ملکوت را اثری معناباخته محسوب کرد؟ در این مقاله، ابتدا زمینه های اجتماعی، سیاسی و ادبی، آنگاه پیشینه و پیشتازان جریان معناباختگی در ادبیات اروپا معرفی شد ه است. در مرحله بعد، براساس پژوهش های معتبر صورت گرفته درباره ادبیات معناباخته به مولفه سازی معناباختگی در ادبیات پرداخته شد ه است. در سومین مرحله، برای مولفه های برشمرده نمونه های متعددی از متن اثر یافته ایم و ذیل هر مولفه به بحث و بررسی درباره رابطه آن ها پرداخته شد ه است. صادقی در داستان ملکوت از اغلب مولفه های مهم معناباختگی استفاده کرد ه است و در خلق وضعیت و جهانی پوچ که به اشکال مختلف با عمیق ترین لایه های وجودی شخصیت های داستان در ارتباط است، موفق می نماید. از این رو، ملکوت را می توان اثری خصیصه نما در ادبیات داستانی معناباخته فارسی در نظر گرفت.