فلسفه اسلامی همواره در تاریخی دراز مدت با امواج گوناگون و شکننده ای از مخالفت ها و شبه تراشی ها مواجه بوده و پژوهش های عمیقی برای دفع آنها انجام گرفته است، و همین امر موجب رشد کمی و کیفی فلسفه اسلامی شده است. اگر روزگاری جبر و تفویض، حدوث زمانی عالم، زیادت صفات واجب و نفی علت غایی، نفی ضرورت و اعتقاد به اولویت، مرئی بودن خداوند، نفی حسن و قبح ذاتی و مخدوش شدن عدل الهی و ده ها مساله دیگر، فلسفه اسلامی را به چالش می کشید، و چنانچه روزی امواج گوناگونی از ایسم ها به بازار اندیشه راه می یافت و چند صباحی رونق می گرفت و فلسفه و فلاسفه اسلامی را درگیر می ساخت و آنان ناگزیر می شدند که با پژوهش و نوآوری، سنگر دفاع را مستحکم سازند و در برابر تجددخواهی الحادی به مقاومت بپردازند، اکنون دوره فراتجددخواهی یا پست مدرنیسم رسیده و شعار طرفداری از کثرت و انشقاق و نسبیت سر می دهد. این نگرش، حاکمیت و بی طرفی عقل را موهوم می شمارد؛ عقیده به پیشرفت را نفی می کند؛ به هیچ انگاری (نیهیلسم) گرایش دارد و فرهنگ های بومی و متقابل را با همه ویژگی هایشان پذیرا می گردد. گفتنی است که در این شرایط نیز افق های نوینی در برابر فلسفه اسلامی گشوده می شود و به پژوهش هایی گسترده تر نیاز دارد.