قوانین اساسی به عنوان متون مرجع همواره در معرض «خوانش»، «تفسیر» و «بازنگری» هستند. اهمیت اساسی این موضوع در آن است که «ضعف» یا «قوت» این دسته از قوانین مادر، مستقیماً از طریق نهادسازی به حوزه اجتماعی و جامعه، منتقل می شود. مقاله حاضر از چنین منظری و در عطف توجه به ویژگی های منحصربفرد، ظرفیت درونزای قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به واکاوی «ادبیات و مفاهیمِ» قانون اساسی پرداخته و از این طریق به لغزشگاه ها و نیازمندی های آن جهت بازخوانی های دینی، ابعاد و موضوعیتِ تازه ای بخشیده است. اهمیت این مطالعه، علاوه بر ذکر مصادیق بازنگری، در چارچوبی است که به مثابه یک سازمان مفهومیِ روشمند، امکان مطالعات دقیق در ابعاد مختلف را فراهم ساخته و ضرورت های حقوقیِ ناشی از آن را یادآوری می کند. همچنین نتایج حاصل از این مطالعه چندوجهی، نشان می دهد که افزون بر وجود «مفاهیم مبهم و التقاطی»، قانون اساسی از حیث «ادبیات» هم ناسازگاری هایی دارد که ابعاد مهم آن، تنها با «خوانش دینی»، قابل تشخیص است. این اثر با نگاه آینده پژوهانه، راهبرد اصلی بازنگری را معطوف به تقویت خوانش اسلامی تعریف کرده و در چنین چارچوبی، بازخوانی و اصلاح را پیگیری می کند.