در پژوهش حاضر قصه سلیمان (ع) که از شناخته شده ترین قصه های دینی در جهان است و در ترجمه تفسیر کهن طبری هم روایت شده، بر پایه نظریه ریخت شناسی «پراپ» ارزیابی شده است. در این قصه، شمارگان شخصیت ها و خویش کاری های آنها با چارچوب نظریه پراپ و تبصره های نظریه او، همخوانی بسیار نزدیکی داشته و هر سه حرکت قصه، حرکت هایی از گونه نخست الگوهای حرکتی شش گانه پراپ را نمایش داده اند. از آنجا که نظریه پراپ بر پایه مقایسه ساختار قصه های پریان روسی سامان پذیرفته و به شاخ و برگ های کمیت زای قصه ها چندان توجهی نداشته، در مطالعه قصه ای از رده قصه های قرآنی نیز سودمند واقع شده است. حوادثی که در قصه سلیمان (ع) اتفاق افتاده، بسیار مشابه حوادث قصه های پریان است و نویسنده را بر آن داشته تا دادوستدهای تاریخی میان این دو قصه را نتیجه گیری کند.