در پژوهش های طراحی در سال های اخیر به سازوکار شناختی طراحان و راه های دانستن و اندیشیدن آن ها توجه شده و در عین حال مطالعات خبرگی طراحی برای بررسی رفتار و اندیشیدن طراحان خبره رونق گرفته است. این مطالعات ضمن آنکه ابعاد واقعی تری از ماهیت طراحی و مساله هایی که طراحان با آن سروکار دارند را به دست داده، تبعات مثبتی در حوزه آموزش طراحی داشته و مدل های آموزشی به کار گرفته شده در کارگاه های طراحی را واقع گرایانه تر و موثرتر ساخته است. یکی از راهبردهایی که طراحان، در زمره فعالیت های تعریف مساله، در مواجهه با مساله های باز و بدساختار طراحی به کار میگیرند و با اتکا به آن می توانند پیچیدگی های مساله را اداره کنند، «قاب بندی مساله» است. در مقاله حاضر که بخش اعظم آن مبتنی بر یافته های پژوهش دکتری نویسنده مسوول است، زمینه هایی که اهمیت مفهوم قاب بندی مساله طراحی را توجیه می کنند، و نیز نقش و جایگاه این مرحله حساس و تعیین کننده در فرایند طراحی تبیین می شود. طراحان در قاب بندی مساله، جنبه های مهم مساله را برگزیده و با ایجاد ارتباط میان آن ها مساله ای تازه تعریف می کنند و به آن پاسخ می دهند. سپس با تامل بر پاسخ خود و بررسی بازخوردهای آن، در صورت نیاز مساله را دوباره قاب بندی می کنند. در این میان، «قاب اولیه»ی مساله، به مثابه نخستین بازنمایی ذهنی طراح از مساله، تشخیص مهمترین جنبه های مساله در نخستین رویارویی وی با مساله است و در مقاله حاضر به مثابه عنصری بسیار تاثیرگذار بر ادامه مسیر فرایند طراحی و برایند آن معرفی می شود.