چکیده فارسی:مرگ، ساده ترین واقعیت زندگی ماست. ما متولد می شویم، رشد و زندگی می کنیم و در پایان، می میریم، از این ساده تر نمی شود. شاید گمان شود که مرگ نابودگر زندگی و نقطه ای در برابر آن است. به همین دلیل، زیستن با انکار مرگ است که معنا یافته و پایا می شود. حال اینکه مرگ صرفا یک پایان نیست، بلکه فرایندی بامعناست. فرایندی که با کمک دین، نه تنها ویرانگر زندگی نیست، که آن را معنا می دهد. زندگی با انکار مرگ، اصالت خود را از کف می دهد. مرگ در سطح شناختی «ایجاد آگاهی از موقعیت» می کند و درحقیقت، پاسخی است به این پرسش که ماهیت این جهان چیست؟ و در سطح کنش، رویه اخلاقی خاصی را مطالبه می کند و از اینجاست که کارکردهای مرگ سامان می یابند. این کارکردها تماما معنایی است که مرگ به زندگی می دهد. اگر اندیشه مرگ نبود، احتمالا آدم ها طوری دیگر زندگی می کردند.
چکیده عربی:الموت أبسط الحقائق فی حیاتنا؛ فنحن نولد ونکبر ونعیش مدّة فی هذه الدنیا وفی النهایة نموت. ولیست هناک حقیقة أبسط من هذه. قد یُظن أن الموت هو فناء الحیاة ویقع فی مقابلها. ولهذا تکتسب الحیاة معناها وتتواصل بانکار الموت فی حین أن الموت لیس مجرّد نهایة، وانما هو مرحلة ذات معنی. وهی مرحلة تُفهم بمساعدة الدین علی انها لیست إعداماً للحیاة وانّما الموت یضفی علی الحیاة معنی. إنّ انکار الموت یجعل الحیاة تفقد أصالتها. الموت علی مستوی الفهم یؤدی إلی ایجاد وعی بالمکانة التی یکون علیها الانسان، وهو یمثّل فی الحقیقة اجابة عن هذا التساؤل وهو: ما هی طبیعة هذا العالم؟ واما علی مستوی العمل فالموت یستدعی توجهاً أخلاقیاً معیّناً. وعندئذ تتضح معالم التأثیرات التی یوجدها الموت. وهذه التأثیرات تمثّل ذلک المعنی الذی یضفیه الموت علی الحیاة. لولا فکرة الموت لکان من المحتمل أن یعیش الناس علی نحو آخر.