این مقاله به دنبال روشن ساختن دو نکته است: 1. کرونولوژی های ارائه شده از محاورات افلاطون از ربع آخر قرن نوزدهم تاکنون همگی ساختاری مشابه دارند، ساختاری که می توان آن را به جهت غلبه کاملش کرونولوژی استاندارد نامید، 2. علی رغم این حقیقت که ظهور این ساختار مدیون شواهد سبک شناختی و متاثر از آن هاست، به جز محاورات متاخر جایگاه دیگر محاورات در این ساختار توسط شواهد یادشده تایید نمی شود. کرونولوژی استاندارد تمایل دارد محاوراتی همچون منون و جمهوری را پس از محاورات سقراطی و پیش از پارمنیدس و ثئایتتوس قرار دهد. این ساختار همچنین تاکید دارد که این دو محاوره اخیر پس از محاورات میانی و پیش از محاورات متاخری چون سوفیست، تیمائوس، فیلبوس و قوانین قرار گیرد. این جستار تلاش می کند نشان دهد به جز شباهت میان این محاورات متاخر و تاخر احتمالی آن ها، جایگاه دیگر محاورات به ویژه محاورات میانی، ثئایتتوس و پارمنیدس هیچ گونه مبنای سبک شناختی ندارد.