راندن شاعران از جمهوریت افلاطون برای ایجاد جامعه ای عاری از مسوولیت گریزی، نخستین گام در نوشته های فلسفی نظرورزانه غربی در انتقاد از هنر و ادبیات است. از دیدگاه افلاطونی، نگارش «غیرمسوولانه» غیرعقلایی - که شعر به دلیل ماهیت الهامی تبلور جدی آن است - نظام اجتماعی ایده آل یونانیان را می آشوبد و باید از آن به نفع نوشتار فلسفی نظرورزانه - که عقلایی و حقیقت جوست - دوری کرد. با وجود ممکن نبودن تعیین دقیق درستی و نادرستی این نظریات، آن ها در طول تاریخ به شکل های مختلف بیان شده و هنرمندان مسببان اصلی بحران های جوامع بشری تلقی شده اند. در این مقاله، با توجه ویژه به دوره مدرن، درباره این موضوع بحث می شود که به دلیل نقصان در «گفتمان فلسفی» غرب، نوشته های فلسفیِ به ظاهر «مسوولانه» آن ها، خود خطرناک و عامل بحران های سیاسی و اجتماعی بوده اند؛ شاید نگارش برآمده از «گفتمان ادبی» بتواند نقش «مسوولانه تری» داشته باشد.