رورتی شرحی توصیفی-تاریخی از دیدگاه های فلاسفه بیان می کند. او پس از این شرح، مبناگرایی و اصالت بازنمایی را که از زمان دکارت به بعد در حوزه معرفت شناسی حاکم شده است، نقد می کند. به نظر رورتی فرض اساسی فلاسفه این است که فلسفه نقش ممتازی برای شناخت ما از جهان دارد و مسائل مورد مطالعه فلسفه سرمدی و جاودانه اند. این به معنای مبنا قرار گرفتن فلسفه است. مخالفت رورتی با مبنا قرار گرفتن فلسفه در حقیقت مخالفت با خود معرفت شناسی است. مساله ی اساسی این است که آیا رورتی توانسته است خود را از دیدگاه اصالت بازنمایی که خودش آن را نقد می کند برهاند. برای دوری جستن از این انتقاد رورتی دیدگاه پراگماتیستی خود را بیان می کند. در این دیدگاه شناخت مستلزم گفت وگو و عمل اجتماعی است که رورتی این دیدگاه را رفتارگرایی معرفت شناختی می نامد. چارلز تیلور دیدگاه رورتی را ازجمله دیدگاه های دنیوی می داند که منجر به نتایج غیر اخلاقی می شود. به نظر او دیدگاه رورتی هنوز تحت تسلط اصالت بازنمایی است.