جانشینی دولت ها در زمینه مسیولیت بین المللی به عنوان پیامدی از جانشینی مطرح است که بنیان آن به تعهدات ناشی از ارتکاب اعمال متخلفانه بین المللی بازمی گردد. در رویکرد سنتی، عدم جانشینی بر چنین تعهداتی، اصل دانسته شده که نتیجه مستقیم و عملی آن، فقد مسیولیت دولت جانشین است. جستار حاضر، از رهگذر کنکاش و مطالعه تطبیقی منابع فرعی حقوق بین الملل (آموزه های حقوقی و آرای قضایی و داوری بین المللی) که ابزار شناخت منابع اصلی هستند، پی به تحول مفهومی آن، در گذر ادوار، برده و نشان داده که رویکردی نوین در مقابل گفتمان سنتی شکل گرفته است و آن، اصل بودن جانشینی بر چنین تعهداتی است. نگرش سنتی، متاسی از «واقعیت» و رویکرد نوین، بیشتر، متاثر از «حقیقت» است. پژوهش پیش رو، در رویارویی با تز و آنتی تز یادشده، سنتزی را مطمح نظر قرار می دهد که با آن بشود از معایب هریک احتراز کرد؛ رویکردی بینابین که مطلق و محض بودن، محلی از اعراب نیابد.