چکیدهداستان کوتاه «مثل همیشه»، اثر هوشنگ گلشیری، در واقع سه داستان است که به موازات یکدیگر و به شکلی متناوب و مشوش پیش می روند. از آنجا که درون مایه اصلی داستان، تاکید بر دور باطل، روزمرگی، ملال و تکرار پدیده های هستی و زاد و بود آدمیان است، صورت و محتوای داستان چنگ در چنگ یکدیگر، تبانی و تعامل هنرمندانه ای یافته اند؛ به گونه ای که صورت داستان، موید این درون مایه است. نویسنده از شگرد هنری تکرار نام شخصیت ها و کارکرد و شغل آنان و دیگر درون مایه های فرعی، و در واقع از ترفند آینگی و توازی تصویری بهره برده تا این تکرار و به نوعی دور باطل را در قالب فرم داستان نیز مجسم و ملموس کند. در شگرد هنری توازی تصویری، نویسنده برای تاکید بر درون مایه داستان، در کنار داستان اصلی، یک یا چند داستان فرعی را شکل می دهد یا شخصیت ها و درون مایه ها به شکل های متنوعی تکرار می شوند تا در نهایت، کارکرد و پیامی واحد را به خواننده دقیق النظر منتقل-کنند؛ یا اینکه نویسنده برای تاکید بر درون مایه ای خاص، یک یا چند بار، تصاویری عینی و ملموس را بدون اشاره به ربط مستقیم آن ها با مفاهیم اصلی، در متن داستان جاسازی می کند و این تصاویر عینی، به نوعی، تاییدکننده و تجسم بخش آن ادعاها یا مفاهیم انتزاعی اند. به نظر می رسد شگرد توازی، مناسب ترین ترفند هنری برای قوام بخشیدن به درون مایه این داستان است که با خوانشی فرمالیستی، می توان از آن رمزگشایی کرد.