در میدان سیاست گذاری عمومی 2 دغدغه مستمر و دائمی مشاهده می شود. از یک سو انتظار آن است که تصمیم سازان و تصمیم گیرندگان، اهداف، چشم انداز، آرمان ها و راهبردهای ثابت و مشخصی را در طول زمان معین و همیشه همان ها را پیگیری و بر اجراء و پیاده سازی آنها اصرار و اهتمام داشته باشند. مبنای نظری این گزاره نیز بسیار مقبول و پذیرفتنی بنظر می رسد. چرا که مشخص بودن اهداف و سیاست ها در بازه های زمانی طولانی مدت و پیروی از یک مجموعه اصول و سیاست های مشخص (به تعبیر دیپلمات ها «مواضع اصولی») نشان دهنده ثبات، یکپارچگی، وزانت و اقتدار نظام سیاست گذاری است. ثبات سیاست ها مبین تعیین تکلیف سیستم و جهت گیری های پایدار آن خواهد بود و در این صورت هم رقبا، حریفان و دشمنان و هم شهروندان و بخصوص ذینفعان و گروداران می دانند که با چه ساختار و با چه فرایندهائی مواجه اند، برنامه ها و تدابیر سیاست گذار چیست و وی قصد دارد کشور یا بنگاه یا مسئله (موضوع سیاست گذاری) را به کدام سمت و سوی سوق داده و رهنمون سازد. ثبات در سیاست گذاری حاکی از توانائی به اجماع رسیدن مجموعه نیروها و جریانات موثر بر سیاست گذاری توسط مدیریت سیستم و نظام تقنینی یا نظام تصمیم گیری هم است که خود نکته بسیار مهمی در برآورد قدرت و بخصوص قدرت نرم سیستم تصمیم گیری است. این رویه باعث می شود دوست و دشمن بتوانند بر سیاست های این نظام تکیه کنند (به اصطلاح حساب کنند) چرا که عدم توافق بازیگران کلیدی باعث تغییر مستمر نظام تدابیر و یا تداوم فضای ابهام و یا سکوت خواهد شد. . .