مقوله جنس دستوری, سالها بعنوان یک مقوله صرفا دستـوری و قراردادی که معنای خاصی را منتقل نمی کند در نظر گرفته می شد؛ ولی امروزه نحوه ارائه آن در زبان ,به یک مساله اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تبدیل شده است. این مقاله, با اتّخاذ رویکردی شناختی - تاریخی قصد دارد نحوه بیان دیدگاه های ارزشی را درقالب این مقوله در زبان فارسی بررسی نماید. نتیجه این بررسی,حاکی از آن است که مقوله جنس از سطح نحو زبان فارسی حذف شده است ولی ازآنجایی که جنسیّت گرایی دارای ریشه های شناختی است و در اذهان مردم وجود دارد؛ مقوله جنس تا حدّی درواژگان و اصطلاحات و در حد وسیعی درسطح گفتمان فارسی زبانان تجلّی یافته و جنبه تعاملی پیدا کرده است. از دیدگاه شناختی حذف مقوله جنس از جهان بینی زبانی(حتی در سطح نحو) نه تنها امکان تغییر مفاهیم دیگر ذهنی را فراهم می کند؛ بلکه چگونگی درک ما را در مورد جهان نیز متاثّر و انعطاف پذیر می سازد و امکان تغییر در نحوه استدلال و دانش ما را در مورد جهان هستی بدنبال خواهد داشت. به هر تقدیر، تغییر پایگاه مقوله جنس و تعاملی شدن آن, نشان می دهد که زبان می تواند امکان بیان نقش منطقی دو جنس را فارغ از دیدگاههای ارزشی در اختیارسخنگویانش قراردهد ولااقل خود مانعی بر سرراه اصلاحات فرهنگی نباشد،کاریکه زبان فارسی معاصر قادربه انجامآن است.