موریس مرلوپونتی، پدیدارشناس قرن بیستم، کارکرد تن را در ادراک حسی، مفهومی متمایز می دانست. از دهه 1980 جریانی انتقادی شکل گرفت که در پی ایجاد تغییراتی در تولید آثار هنری بود؛ به طوریکه درگیری مخاطب با اثر هنری از طریق کلیه حواس صورت پذیرد. این مقاله به تحلیل اثری از فریده لاشایی با عنوان «پایین رفته از لانه خرگوش» در موزه هنرهای معاصر تهران می پردازد؛ پرده نقاشی شده نقشه ایران همراه با ویدئوآرتی از پرشِ خرگوش هایی به درونِ نقشه. تحلیلِ رابطه نقاش هنگام خلقِ اثر و نیز مخاطب هنگام مواجهه با اثر، با مسئله بدنمندی، هدف اصلی این پژوهش است. روش تحقیق در مقاله به شیوه توصیفی تحلیلی خواهد بود. ابتدا با روش توصیفی و گردآوری اطلاعات با مطالعه مآخذ کتابخانه ای، پدیدارشناسی ادراک حسی مرلوپونتی تشریح می شود. سپس در روش تحلیلی، با تکیه بر آرای مرلوپونتی، در پی پاسخ این سؤالات خواهد بود: نقشِ بدن و بدنمندی در ادراک جهان از دیدگاه نقاش چگونه است؟ هم آوایی در اثر مذکور که متشکل از دو جزء نقاشی و ویدئو است، چگونه محقق می شود؟ از آنجایی که در مواجهه سوژه با اثرِ مذکور برقراری ارتباط چندگانه حسی مطرح است، ادراکِ حسی مخاطب چگونه تحقق می پذیرد؟ بدنِ مخاطب (سوژه) چه نقشی در درک او از اثر مذکور دارد؟ نتایج بدین شرح خواهد بود: با تکیه بر رویکرد پدیدارشناسانه مرلوپونتی، لاشایی در مقامِ یک نقاش، سوژه ای بدنمند است که با جهان مواجه بوده و بدن و حسیات جزئی از تجربه او محسوب می شود. هم آوایی کلی در اثر مذکور لاشایی، مصداقی از مفهوم هم نفوذی کیفیت های محسوس در دیدگاه مرلوپونتیست. همچنین برخورد مخاطب با این اثر، برخوردی تنانه است. با نظر به مسئله گشتالت در دیدگاهِ مرلوپونتی، ادراکِ حسی در مخاطب، به دلیل وحدت حسیات، صورت می پذیرد. جمع بندی چنین خواهد بود که در اثرِ مذکور، پیوستگی سوژه با بدن خویش، موجبات ادراک حسی از جهان است.