قلب سازمان، مدیریت منابع سازمانی است و توسعه منابع انسانی از اهمیت ویژه ای برای عصر رقابتی امروز برخوردار است. راهبردهای فراوانی برای توسعه منابع انسانی تجویز شده است و الگوهای گوناگون، بر پایه نظریه ها، ابعاد مختلفی را برای توسعه منابع انسانی در نظر گرفته اند اما هنوز هم، توسعه منابع انسانی با چالش هایی روبرو است که دلیل اصلی آن، نقش درک و تصمیم کارکنان در توسعه خود، سازمان و حرفه شان است. ترکیب علوم عصبی شناختی با مدیریت و نفوذش در شیوه های منابع انسانی می تواند به درک بهتر چگونگی اجرای راهبردهای توسعه منابع انسانی کمک کند. این پژوهش از نوع استقرایی- قیاسی بوده و از رویکرد مالتی گراندد تئوری (نسخه گلدکل و کرونهلم) بهره گرفته است که ترکیبی از گرانددتئوری و فراترکیب است. با توجه به رویکرد مالتی گرانددتئوری، ابتدا 59 پژوهش از بین 453 پژوهش مرتبط برای فراترکیب انتخاب و کدهای مربوطه شناسایی شد. جامعه آماری شامل تمامی خبرگان اجرایی و دانشگاهی آشنا به مفهوم توسعه منابع انسانی و علوم عصبی بودند. نمونه گیری به صورت نظری انجام شد و سپس با استفاده از چهارده مصاحبه نیمه ساختاریافته در قالب مالتی گراندد تئوری، مفاهیم و مقوله های نهایی استخراج شد که عبارت اند از هسته ادراکی کارکنان (شامل عدالت، اخلاق، خلاقیت، انگیزه و اعتماد)، بدنه رفتاری کارکنان و پوسته اجرایی مدیران توسعه منابع انسانی. نتایج تایید کرد که از طریق علوم عصبی شناختی می توان به منظور پیشبرد مدیریت و توسعه افراد به طور مؤثرتری گام برداشت و البته کاربرد یافته های علوم عصبی شناختی در شیوه و فرایندهای منابع انسانی همچنان در مراحل اولیه خود است با این حال دیدگاه جدیدی برای ادامه تحقیقات و اجرای توسعه منابع انسانی بدست می دهد.