در رویکرد پدیدارشناختی مرلوپونتی رابطه بدن و جهان چنان درهم تنیده شده است که جدایی هر یک از دیگری امکان پذیر نیست. انسان با بدنش دیده می شود و می بیند، این همان درهم تنیدگی سوژه و ابژه است که نقاش همچون یک محقق می تواند با تعلیق نمود های ابهام آفرینِ پدیده ها آن را آشکار سازد. در این پژوهش چند اثر از محصص انتخاب شده که بدن را به صورتی ویژه فاقد صورت مشخص، بدون هویت و تَک افتاده نمایش می دهند که بر مبنای نظریه بدنمندی مرلوپونتی قابلیت خوانشی نو دارند. محصص همانند یک پدیدارشناس با تمرکز بر موقعیت انسان در جهان، بازنمایی در معنای کلاسیک را کنار می گذارد و با بدنی که در خود مستحیل شده است، فرم گرایی و مفهوم گرایی را جمع می زند. به این ترتیب در کار او سوژه و ابژه در رابطه ای دیالکتیکی به یک اندازه نقش تعیین کننده دارند. این یعنی، علاوه بر ویژگی-های فرمی اثر، توجه به رابطه انسان با جهان و صنعت نیز می تواند مخاطب را به معنا و لذت نزدیک سازد. هدف اصلی پژوهش این است که با التفات به توصیف و تحلیل داده های برآمده از مطالعه کتابخانه ای آرای مرلوپونتی و تطابق آن ها با عناصری برگزیده از آثار محصص، ابعاد معنایی تازه ای از کارهای محصص مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته شود.