زبان به عنوان مهم ترین کنش انسانی برای انتقال مفاهیم ذهنی محسوب می شود. تحلیل این مجموعه بی منتها از نمادها که در قالب واژگان نمود پیدا می کنند یکی از دغدغه های قابل اعتنا در ادبیات و زبان شناسی محسوب می شود. معناشناسی شناختی، یکی از شیوه های مطالعه زبان است که به کمک آن می توان رابطه ای قابل استناد میان زبان، تجربیات بیرونی، اندیشه ها و تجارب اجتماعی برقرار نمود. فهم و تعلیل کاربست گونه های مختلف طرح واره های تصویری، یکی از مباحث پایه ای در این اسلوب تحلیل زبانی به شمار می آید. با چنین رویکردی می توان، به تعبیری روشمند از مفاهیم انتزاعی نهفته زبان و ساخت اندیشگی صاحب اثر دست یافت. پژوهش حاضر، به شیوه ای توصیفی-تحلیلی، به مقایسه کاربرد و بسامد انواعی از طرح واره های تصویری در سروده های سهراب سپهری و خلیل حاوی پرداخته است. اغلب سروده های سهراب سپهری تلفیقی از باورهای متنوع عرفان اسلامی و باورهای شرقی مانند بودیسم است که بی هیچ تزاحمی در کنار هم گرد آمده اند. سروده های این شاعر را می توان شکل خاصی از شعر عرفانی جهان شمول با زبانی امروزی دانست. سروده های خلیل حاوی نیز، تجلی گاه عرصه های متفاوتی از باورهای دو خاستگاه فلسفه شرقی و غربی بوده است. شعر او علاوه بر موضوعات و دغدغه های میهنی جولانگاه مفاهیم ذهنی خاصی است که فهم همه آن ها در پاره ای موارد ساده نیست. این پژوهش تلاشی است برای پاسخ به این پرسش ها که سهم هر یک از طرح واره ها، در شعر دو شاعر به چه میزانی بوده است و نیز مبانی فکری سرایشگران چه تاثیری در بهره گیری از نوع طرح واره ها و بسامد آنها داشته است. یافته های این پژوهش نشان می دهد که هنر نقاشی سپهری، درون مایه عرفانی سروده ها و نیز عزلت شاعرانه وی، موجب شده است تا «طرح واره های حجمی» بسامد بیشتری در اشعارش داشته باشد. از سوی دیگر، به دلیل پاره ای از نابسامانی های اندیشگی و اندوه حاکم بر قصاید خلیل حاوی، بیشترین فراوانی «طرح واره های قدرتی» که بیانگر شکست در مسیر فعالیت های اجتماعی هستند، در قصاید این شاعر به چشم می خورد.