حکیمان مسلمان هر چند در مواضع مختلفی دیدگاه های خود را بر پیش فرض امکان شناخت حقیقت اشیا، استوار نموده اند وقوف بر حقیقت اشیا و شناخت فصول حقیقی آنها را از حوزه توانایی انسان خارج دانسته اند. این مطلب موجب گردیده تا برخی تصور نمایند، فیلسوفان مسلمان در این مساله که از مسایل اساسی شناخت محسوب می شود در دام تناقض گرفتار آمده اند. در این مقاله ضمن بررسی این موضوع و رفع تعارض به نفع محدودیت توانایی انسان در وقوف بر حقیقت اشیا با عنایت به میزان توفیق فیلسوفان مسلمان در حل مساله اساسی شناخت، بر این نکته تاکید شده است که غالب فیلسوفان مسلمان نه چندان در بند استدلال های شکاکانه بوده اند تا قبول اصل محدودیت توانایی انسان در نیل به حقایق اشیا را مستلزم سرگردان شدن در وادی هولناک شک تلقی نمایند، و نه خود را در تنگنای حصار قطع و جزم بی اساس زندانی می دیدند، تا بدون دلیل بر اعتبار فرض تطابق ماهوی بین ادراک و شی ادراک شده اصرار ورزند. به علاوه پندار تناقض مولود باور به اصل طرد شق ثالث و منطق دو ارزشی، که در آن ارزش معرفت به یکی از دو حد صادق یا کاذب محدود می شود و از شان فاعل شناسایی در مساله شناخت و ارزش های میانی آن دو، که تابع علم یا جهل فاعل شناسایی است غفلت می گردد، تلقی شده است.