زمینه و هدف: این پژوهش با هدف بازخوانی انتقادی تحولات مفهومی آموزش عالی از دوران افلاطون تا دوره معاصر، به نقد تکه تکه شدن نظام آموزشی مدرن از منظر فلسفه تأسیس آکادمی افلاطون می پردازد. با استناد به تمثیل غار، استدلال می شود که دانشگاه های معاصر به «غارهای مکانیزه» تقلیل یافته اند؛ فضایی که در آن، آموزش ژنومی (تخصص افراطی) جایگزین چشم انداز کل نگر و بین رشته ای دوران کلاسیک شده است. دادهها و روشها: با اتکا بر روش شناسی مطالعات نظری-فلسفی، این پژوهش از ترکیب چهار رویکرد بهره می برد: 1) تحلیل مفهومی مضامین کلیدی، 2) روش شناسی تاریخی برای ردیابی تحول آکادمی از عصر افلاطون تا دانشگاه های مدرن، 3) مرور انتقادی ادبیات مرتبط، و 4) نظریه پردازی تطبیقی بین آرای افلاطون و نظریه هولونیک. یافتهها: افلاطون در بنیان گذاری آکادمی، هندسه را نه به مثابه دانشی تجریدی، بلکه به عنوان زبانی برای درک «کلیت هستی» می دانست و بر پیوند دانش با تجربه زیسته تأکید داشت. بااین حال، تقلیل گرایی حاکم بر دانشگاه های مدرن، به فرسایش اِدوکِره (پرورش تفکر خودبنیاد) و سیطره اِدوکَره (انتقال منفعلانه محفوظات) انجامیده است. این گسست، دانشجویان را در «غارهای تخصصی» محبوس کرده که فاقد ارتباط با شبکه پیچیده واقعیت است. نتیجه گیری: همسو با نظریه هولونیک که کل نگری افلاطونی را در قالب «هولارشی» (سلسله مراتب کل/جزء) بازتعریف می کند، این پژوهش خواستار بازگشت به الگوی آموزشی یکپارچه ای است که علوم انسانی، علوم و اخلاق را در گفتگویی پویا به هم پیوند می دهد. تنها از این رهگذر می توان از مکانیزه شدن آموزش جلوگیری کرد و دانشگاه را به «مجمع محققین» افلاطونی بازگرداند؛ جایی که پرورش اِدوکِره بر انتقال اِدوکَره ارجحیت دارد.