ارتش و نیروهای نظامی به منظور حفظ نظم و امنیت و تداوم حیات نظام سیاسی شکل می گیرند. با این حال در برخی موارد، ارتش بین تامین امنیت حاکم و جامعه دچار تردید شده و در بین دو راهی قرار می گیرند و بین موجودیت نظام سیاسی و ساختار حاکم و هویت ارتش همبستگی برقرار می شود. ارتش در زمان حاکمیت دولت دکتر مصدق دچار چنین موقعیت و انتخابی قرار گرفت. دکتر مصدق برای موفقیت ملی شدن صنعت نفت و پیش بردن برنامه ها و اقداماتش سعی در به دست رفتن کنترل ارتش و شهربانی کرد و شاه را در این زمینه تحت فشار قرار داد. این مقاله با روش توصیفی-تحلیلی بر آن است که با بررسی جایگاه ارتش در استراتژی دولت دکتر مصدق، علل ناکامی وی در اعمال نفوذ و کنترل ارتش و نیروهای شهربانی را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. نتایج حاکی از آن است که دولت پهلوی با تمرکز بر تقویت ارتش و تسلط بر آن سعی در ایجاد پایگاهی استوار در جامعه برای حفظ موجودیت حکومت خود می نمود؛ به عبارت دیگر بین موجودیت و هویت سلطنت و ارتش در دوره پهلوی پیوند و همبستگی وجود داشت. این در حالی بود که دکتر مصدق تلاش می کرد که در عین وفاداری به سلطنت و حفظ موجودیت آن، کنترل ارتش را در دست بگیرد. این دو برنامه در تناقض باهم بود، به عبارت دیگر کنترل ارتش بدون تغییر در ساخت دولت پهلوی امری ناممکن می نمود که در نهایت موجبات ناکامی و سقوط دولت مصدق را رقم زد.