اسطوره ها چه ماهیتی دارند؟ چگونه می توان ازخلال تحقیقی تجربی و انسان شناسانه، نشانه هایی عینی از تأثیرگذاری مفهومی به شدت انتزاعی همچون اسطوره را در زندگی روزمرة ایرانیان ثبت و مستند نمود؟ بنابراین در مقالة حاضر، با هدف پاسخ دادن به این پرسش، مفهوم کلیدی تقابل های ساختاری برجسته می شود و مبتنی بر تعارض دوگانه های مشهوری مانند شرقی/غربی، زن/مرد، سنت/صنعت و. . .، نشان داده می شود که چگونه کار اسطوره تذکر به این مورد است که به-هم خوردن تعادل میان این قطب های تقابلی، زیست-جهان ایرانیان معاصر را به مسائلی اجتماعی مانند سرگشتگی و ازجادررفتگی مبتلا کرده (سرگشتگی هایی همچون نفی مطلق سبک های زندگی شرقی وغربی). لذا جان مایة اسطوره همان است که ازمنظری پدیدارشناختی، لحظات، رخدادها و پیشآمدهایی در زندگی ایرانیان و اجتماعات آن ها وجود دارد که با آگاهی از آن ها، شاید بتوان از این فراموشی وجودشناختی گذر کرد و دوباره اهمیت تعادل میان قطب های تقابلی را به جد یادآور شد و بدان آگاه شد. نتیجه این سطح از آگاهی نیز همان است که می توان جهان به سامان تری را-با علم به پیام اسطوره ها-از نو ساخت و تجربه کرد. همچنین در مسیر ساختن این جهان اسطوره ای به سامان اما پنهان و فراموش-شده، روش این پژوهش بدین نحو بود که درحین گفت وگوهای جمعی وفردی آن، زوایایی به حاشیه رفته، تحقیرشده و سرکوب شده از زندگی ساکنان بلوکی مسکونی، به روایت کشیده شود؛ روایت هایی از شکست ها و رنج های آنان که درعین حال و به کمک جهان اسطوره ای، ساکنان این بلوک را وا داشت تا در تخیل به زندگی بهتر، آن همه تحقیر و درحاشیه-بودن را به کناری بگذارند و جهانی زیباتر را بسازند.