نیکولو ماکیاولّی سیاست مدار و ادیب قرن شانزدهم میلادی در رساله اش شهریار به تشریح انواع پادشاهی و چگونگی حفظ آن پرداخته و حاکم وقت، لورنزو دِ مِدیچی، را به پیروی از آموزه هایی دعوت کرده که ضامنِ بقای حکومتِ او بر می شمرده است. در مقدمه ی این پژوهش به نقش ماکیاولّی در گستره ی ادبیات نمایشی و تئاتر دوران الیزابتی اشاره شده است. در فصل مطالعات نظری به اهمیت آراء ماکیاولّی در پهنه ی ادبیات دوران الیزابتی، مبانی نظری و تشریح اصطلاح های مهم در اندیشه ی سیاسی وی همچون virtu، fortuna، armi، militia پرداخته شده و سپس گفت وگوها، روابط، انگیزه ها و عملکردهای متقابل سه شخصیتِ شاه تبارِ این نمایشنامه (هملت، کلادیوس و فُرتینبراس که تَبارِ شاهی دارند، یعنی شاه یا شاهزاده اند) استخراج و با آموزه های ماکیاولّی در رساله ی شهریار مقابله شده است. این پژوهش می کوشد پاسخی ارائه دهد برای تأثیرپذیری ویلیام شکسپیر در ترسیم این سه شخصیت نمایشی اش از آموزه های ماکیاولّی در رساله ی شهریار، با تکیه بر اصطلاح های برشمرده در رساله ی شهریار و ارائه ی مصادیق و مشابهت های آن در گفتار و کِردار سه شخصیت با تبارِ شاهی در نمایشنامه ی هملت.